سلام ب همگی من تو خانواده ب دونیا اومدم ک مادر پدر خیلی مهربون چون من اولین بچه و تک دخترم خیلی دوسم دارن واقعا چیزی برام کم نذاشتن همه حتی تا حالا از مادر پدرم کتک هم نخوردم همه چی خوب بود زندگی آروم عالی هیچی کم نبود تا اینکه پسر عمم اومد تو زندگی ک اونجا 12سالم بود اونم 19 سالش ک پسر عمم عاشق من میشه 🤷🏻♀️پسرم عمم م خانوادش تو کل فامیل شناخته شدن ب بی ادبی همه چی ی روز میان خونه ما بحث پسر عمم ک منو دوست داره پیش میاد همه ناراحت میشم آخه من ی دختر بی زبون مهربون حتی خجالت میکشم جواب سلام کسی رو بدم همه میگن ن حتی بابام ک اصلا راضی نبود تا اینکه ی سال گذشت از این بحث ولی پسر عمم اونجا رفته بود سربازی بروز اومد خونمون تنها پسر عمم اومد ی بابام گفت من دختروتو دوست دارم میمیرم ماله من نباشه کلی چرت پرت بابام بهش گفت نمیشه خانواده ما بهم نمیخورن کسی راضی نیست این حرفا چون حتی خانواده اونم راضی نبود بابا م بهش گفت چون باباش خیلی پولداره مثلاً تو از خودت هیچی نداری ب فکر پول بابات نباش این حرفا اون شب خیلی حرف زدن تا پسر عمم رفت خونه خودشون بعد رفته اون باباش زنگ ب بابام گفت بیا خونه ما کارت دارم بابام مجبور شدو رفت