من خودم ۱۹ سالم بود که یک خواستگار داشتم جوابمم منفی بود بعد بخاطر اینکه من بله بگم طلسمم کرد دیوونه شده بودم تو اون مدت سنگینی روم افتاده بود قشنگ رفته بود تو بدنم جوری که شبا میخوابیدم چشمام باز بود دیگه شده بودم یه دیووووونه یه نفر از اشناها دور که منو دید گفت باید اینو ببرین پیش دعا نویس بردنم دعا نویس یه اقایی بود که خیلی مومن بود قران گذاشت پشت کمرم بلند اسم اماما رو گفت اسم امام علی امام حسین داد میزد اسم اون جن و میگفت که برو بیرون بعد به خانوادم ک اونجا بودن گفت به دخترتون نگاه نکنین اصلا من نشسته بودم یهو خود ب خود از جام بلند شدم و کلا اون سنگینی از بدنم رفت جوری که حسش کردم و بعد چند وقت تونستم قشنگ حرف بزنم اونم اقام هیچ پولی نگرفت بجاش گفت به نیازمندا کمک کنین الانم که اینو تعریف کردم حالم بد شد تروخدا پیگیرش باش مثه من نکن منم اینجوری شدم گفتم ولش ولی هرروز بدتر میشدم و اخرشم که اونطوری جوری که میخواستم بمیرم
ببین من قبلا حتی باردار بودم همسرم‌ماموریت میرفت و من تنها خونه بودم حتی شب کل چراغا رو خاموش میکردم و راحت میخوابیدم
ولی چند‌وقت چند تا از فامیلا هی راجع به این چیزا حرف زدن جلوم و من حس میکنم فکرم درگیر شد واس همین یه کم استرس گرفتم
مثلا وقتی دارم میخوابم حس میکنم یکی اسممو صدا میکنه ولی همش با خودم میگم اینا زاییده ذهنمه
در خونتون چطور باز شده؟؟
شاید باد بازش کرده و درست چفت نشده بوده
دعا وجود داره تو قرآن هم اومده
چهارقل بخون. چیزی باشه برطرف میشه.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
