ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
نه موضوع خودم نیستم مادرم مریضه خیلی آسیب میبینه و همچنین پدر ایشون و خیلی مشکلات دیگه
عزیز من یعنی دیگران تو زندگی مشترک شما بیشتر نقش دارن که قراره آسیب اونا باعث شه شما داخل یک ازدواج سمی دست و پا بزنید؟ آخه این چه حرفیه
حتما برید پیش مشاوره طلاق .
این چه ازدواجیه که به دیگران بیشتر آسیب میزنه یعنی شخص شما مهم نیست؟!!
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد .
آره واقعاً همیشه جونمو براش گذاشتم سعی کردم هیچی واسش کم نذارم هیچوقت و همیشه حال دلش خوب باشه
خب مشکل همسرتون چیه پس؟بیشتر سر چه موضوعی بحث میکنه و حساسه اول اینکه بنظرم حتمااا دوتایی یه مشاور برید چون ممکنه فشار عصبی خیلی خطر داشته باشه.. ببین این pms که میگین خب ممکنع یه سریا داشته باشن ولی دیگه نمیان به کسی سیلی بزنن حالا من دقیق نمیدونم درمورد این موضوع شاید واسه خانوم شما متفاوت باشه
دوست ندارم داغ دیگه ای به دلم بشینه تازه پدرم رو از دست دادم
با طلاق شما داغ کسی به دل نمیشینه...بازم میگم حتما به مشاوره مراجعه کن حس میکنم شما خودت دوست داری داخل این اوضاع باشی . و تمایل به بهتر شدن وضعیت نداری.
الان شما تازه فردی رو از دست دادید بعد از گذروندن ایام سوگواری بهتر میتونید تصمیم بگیرید
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد .
همسر شما دچار هیستری هستش ایشون باید برن روانشناس و دارو مصرف کنن. تا تحت کنترل باشند
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد .
اون سندروم وایناک میگین همش چرت وپرته همه ی خانوماتواین دوره عصبین نمونه ش خوده من ولی هرطورشده خودم ...
دقیقا هر خانم نرمالی میتونه خودشو داخل این دوره کنترل کنه و ایشون حداقل کاری که میتونستن بکنند مراعات استارتر بوده.
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد .