اوتموقع پیششون تو ی خونه بودیم خواهرشوهرمم میومد کل کارا و مهمون و همه چی بامابود من بچه کوچیکم داشتم..بعدازاون دیگ خواهرشوهرم تاوقتی مادرش کارمیکنه وغذا واینا میومد چن روزمیموند ولی مریض ک میشد ومیخواس کارکنی دیگ نمیومد میگف مغازمون وله و نمیتونم واینا کل کارای خونه خودم وپایین بامن بود بچمم خیلی اذیت میکنه..بعد حالا بایددوباره مادرشوهرم ی دستشوعمل کنه بعدهردیقه مادرشوهرم میگ دسم دردمیکنه و گوش ب دکترنگرفتم کار کردم تابدترشدوخودموبدبخت کردم واینا..حالاخواهرشوهرم اومده اینجاسرماخورده..دوروزه کل کارارو مادرشوهرم میکنه..ظهررفتم پایین تاهنوزخوابه مادرشوهرمم غذا برا دخترش جدا برا نوه ش جدا برا ظهرم جدا درس کرده ظرف و لباس و خونه مرتب کردن وهمه کارکرده با صبحانه و دارو محلی برادخترش..یا میره خونه دخترش خونشومرتب کنه بعد ک برمیگرده ناز وعشوه برا منه..منم مث خر بایداینجا کارکنم..شماراهنمایی کنید ازاین ب بعد چ رفتاری کنم..بخداخسته شدم نمیتونم با بچه ۱سال وخورده ای کار دوتاخونه روانجام بدم اگ دست درد داره واسه دخترشم داشته باشه وقتی دختر ودامادش میاد نمیدونه چیکارکنه و هیچیش نیس ولی هردیقه میگن من دسم اینجوریه مگ عروس ب چ دردم میخوره و غیبت میکنن پیش بقیه و توقع دارن کل کاراشونو بکنم