۶سال با ابجیم دوست بودن ابجیم ۴سال ازم بزرگتره خواهرم ازدواج کرد رفت چون پسره با خانوادش سر ابجیم دعوا کرد خانوادش ب خانوادم گفتن ک ب دخترت بگو دست از سرش برداره خواهرمم ی مدت افسرده بود خیلی محمدو دوست داشت محمدم خیلیی دوسش داشت ابجیم دوماه بعد اون قضیه ازدواج کرد محمد خون ب پا کرد تو کوچه فقط شانس اوردیم چن تا پسرای همسایه دورش کردن ک ابروریزی نکنه و خانواده شوهر خواهرم نفهمن بعد این پسره زندگیشو ول کرد برا مدت زیادی رفت جنوب ما قسمت شمال شرق کشوریم