باهاشون دهن به دهن نشو که شمشیرو از رو نبندن ولی سکوت کن وقتی ازین حرفا میزنن و بحثو عوض کن نه بگو باشه نه بگو نه
بعد تو تنهایی به نامزدت بگو زن داداشت دفعه آخرش باشه تو زندگی ما دخالت میکنه
همیشه هم بگو ما که نامزدت بدونه شما دو نفر یکی هستید
بعدم رفتی خونت گفتم دیگه درو قفل کن شام و ناهارو جدا کن از هر ده بار که می گن دو بار برو پایین ماهی یه بار رسمی دعوتشون کن سرزده اومدن ساکت بشین یه گوشه و پدیرایی نکن...تو جمع شون کم حرف بزن بدونن رسمی هستی باهاشون
با لباس راحتی و شلوار چیت گلگلی جلوشون نباش لباس رسمی تر بپوش و...جاری دوستم جلو راه پله نرده کشید که خونواده شوهرش نرن بالا
تو همین نامزدی ی بار همشون جمع بودن رفتم
واییی نبودی ببینی جاریه چ قیافه ای میگرف انگار مهمون صدر اعظمه اومده منو چای بیارم میوه بیارم پذیرایی کنم اونقدم پرو بود میگف برو ظرفا رو بشور من ک موندم از تعجب چ جوابشو بدم
وای چه بلدی خوشبحالت منم شوهرم کلافم کرده همش دوس داره مهمون داشته باشیم خودشم دست به سیاه و سفید نمیزنه منم با بچه گوچک سختمه واقعا کلا هرروز زنگ میزنه پدرمادر و خواهراش و برادرش بیان خونمون منم قبل بچه دارشدنم واقعا بهشون میرسیدم وکلی تدارک میدیدم و خودمو بشدت خسته میکردم ولی چون دیدم مادرو خواهرشوهرام حتی یبار غذای خوب واس ما نپختن همیشه یا آش یا املت یا کته و گوجه خیلی بدمزه درس میکنن منم عملکردم عوض شد و دیگه غذای خوب جلوشون نمیزارمو خودمو خسته نمیکنم کلا هرچی برسم درس کنم میزارم جلوشون بعد شوهرمم میگه اگه نمیرسی غذا بگیرم از بیرون ولی خودم نمیزارم چون اونا هیچوقت واس ما خرج نکردن نمیدونم عملکردم چجوری باشه شوهرم از مهمومداری کوتاه بیاد؟
حالا من اصن به اسی کار ندارم😐😐
ولی شماهایی که همتون میگین مادرشوهر اینجوری، خواهرشوهر اونجوری، خودتون خواهرشوهر نیستین؟؟ یا ماماناتون مادرشوهر نیستن؟؟ 😐😐😐یا احتمالا ازونایی هستین که میگن ما بهترین خواهرشوهر و مادرشوهریم، عروسمون عفریتس😐😐😐
