پدرم داشت با مادرم دعوا میکرد رفتم جلو جداشون کنم منو هل داد گریم گرفت گفتم هیچوقت این خرابشده ارامش نیست بهم گفت هروقت رفتی خونه خودت به اونجا بگو خرابشده ، با خیال راحت رفته گرفته خابیده مثل یه اشغال باهام رفتار کرد بچها قلبم داره کنده میشه نمیدونین امشب چی بهمون گذشت. انگشتم فکرکنم ضرب دیده صاف نمیشه
حالم بده چرا زندگی اینجوریه چرا بابام منو ادم حساب نمیکنه دلم شکسته ازش دوسش ندارم به هممون حمله کرد هممون تحقیر کرد حالم خوب نیس بچها این چه زندگیه دلم واسه مامانم کبابه چقد واسه این زندگی زحمت کشیده خون دل خورده بچها توروخدا دعاکنین مامانم حالش خوب باشهه من که قلب نمونده برام چشام کبوده انقد گریه کردم