همسایه ی خونه ی مادرم اینا یه خانم مسن ، مهربون ، خوش قلب بودن ، ارتباط نزدیک و صمیمی هم با ما داشتن ، منو هم خیلی دوست داشت خانومه
من خیلی وقته خونه ی مامانم نمیرم ، علتشم تو تاپیکای قبلیم نوشتم ، دیشب خواب دیدم این خانومه با همون تیپ شیک ، با کت و دامن سورمه ای و روسری به سر، یه سینی که توش سه تا فنجون قهوه هست داره میاد سمت خونه ی مادرم ، وقتی دیدمش خیلییییی خوشحال شدم، گفتم : مگه شما فوت نشده بودین؟گفتم: میدونین چند وقته ندیده بودمتون ، خیلی دلتنگتون شدم...
به من گفت: چرا نمیای خونه ی مادرت؟! بیا ....
اینجا از خواب بیدار شدم ....
کیه که خونه ی پدرشو دوست نداشته باشه ؟! نخواد بره ؟! دلتنگ نشه؟! نمیدونم مقصر منم یا اونا!
مامانم خیلیییی بدجنسه ، همه رو انداخته بجون هم ، همه باهم قهرن ، از هم متنفرن، اونروز بهش میگم بزرگترا باید بین خواهربرادرا صمیمیت ایجاد کنن، نه اینکه باهم دشمنشون کنن، گفت نه همینجوری خوبه! میخواد تنها و ضعیف باشیم تا بهتر بتونه حکومت کنه ، حرفاشو به کرسی بنشونه ، خیلی بدجنسه
خونشون میرم ، دلم میگیره، همه از هم فراری ان ، یه نفر خواهر یا برادرم نیست بیاد بشینه کنارم، من برم پیششون محل نمیدن!مامانم همش متلک و طعنه میگه تا اعتمادبنفس آدمو بگیره ، یه چایی نمیزاره جلو آدم، به خودمم رو نمیدن پاشم یه لیوان آب بردارم، اگه بخوام بردارم بابام میگه الان مامانت میده! وقت شام میشه ، میگن ما شام نمیخوریم! دخترم هی میگه گشنمه، یا کیکی شیرینی تو یخچالشون ببینه و بخواد نمیدن ...چندروز پیش داشت رب میپخت، میخواستم دخترمو ببرم ببینه ، مامانم گفت شب بیاین، شب ساعت هشت اینا رفتیم ، هی میگفت مادرشوهرت از اینکارا نمیکنه، منت رو سرتون دارم که اینهمه زحمت میکشم، آدم کوفت بخوره ،نره خونه ی اینو اون گدایی، همه چی تو بازار هست! فکر میکرد رفتم رب بگیرم ، در حالیکه بقران قسم حتی اگه میداد هم نمیگرفتم ، میان خونم بخدا عین پادشاها خدمتشون میکنم، از جون مایه میزارم ،
ده ساله شوهر کردم ، یه بار یه مهمونی نگرفتن برام، گفتن خونمون کثیف میشه،نه جهاز نه عروسی هییییچ کاری نکردن ، آس و پاس رفتم خونه ی شوهر ، با اینهمه در احترام و محبت بهشون کوتاهی نکردم! ولی دیگه خسته ام ، نمیتونم تحمل کنم، شما باشید میرید ؟
چندین بار اعتراض کردم ، گفته انتظارت زیاده، پرتوقعی!
وقتی میان خونم، پنج دقیقه دیر بیارم چایی رو قهر میکنه! یا مثل خودشون بخوام بی محلی و بی احترامی کنم، کلا میرن پشت سرشونم نگاه نمیکنن