الان من خواهر شوهرم باهامون زندگی میکنه چند ساله. بچه ک بودن پدر مادرشون فوت شده با ماس هم سن خودمه. منم باردارم تا دو سالگی بچم قراره بمونه پیشمون تو اتاق ما. ما هم دو تا اتاق داریم یکی با خواهر شوهرمه یکی با ما. حالا من بچه تو اتاق خوابید با شوهرم ک نمیتونم بیام تو هال کاری کنم چون خواهر شوهرم هست اتاق دیگه ای هم نداریم بریم.. خالمم دخترش گوشاش نا شنواست بیدار ک میشه میترسه اگ شب باشه و یکی پیشش نباشه میترسه از زبون هم بیفته اونم بنده خدا نمیتونم کاری کنه. کاشت حلزون کردن براش با دستگاه میشنوه ولی شب ک میخوابه دستگاه رو در میارن. چون از اول عادتش ندادن الان دیگه میترسه. من ک نمیدونم چطور ی خونه سه خوابه بگیرم خیلی ب این چیزا فکر میکنم چون من شوهرم ب شدت ادم وابسته ایه ب من. اصلا نمیدونم باید چکار کنم
چون گناه دارن باید زود جدا کنیم.میدونی چرا؟ بچه ای که عادت نکنه به مستقل بودن بعدها دیگه نمیتونه تنها بخوابه.دوم اینکه ممکنه چیزهایی ببینن که نبایده.و توی افکارشون تاثیر منفی بذاره. دراصل این ماییم که وابسته ی بچه ایم
وگرنه اونا هرجور از اول عادتشون بدی همون مدلی شخصیتشون شکل میگیره.بچه منو بکشی هم نمیاد باما بخوابه.چون دیگه حریم شخصی پدرومادر براش جاافتاده.گاهی اوقات اگر خواب بد ببینه میاد منو میبره پیش خودش🤕 الان ذهن بچه من پاک پاکه.چون تا به حال هیچ چیزی از مسائل زناشویی ندیده.
از 11ماهگی جدا کردم سه شب اول طاقت فرسا بود خیلی سخت بود مدام گریه می کرد بهونه می گرفت قشنگ تا خود صبح تو اتاقش بودم ولی بعد از سه شب خدا رو شکر بهتر شدفقط برا شیر بیدار میشد که می رفتم بهش شیر می دادم می خوابوندمش و میومدم
