برادرم مریضی سختی داره البته درمان شده و دوران نقاهتشو میگذرونه از فکر و خیالش خواب ندارم امروز چهار صبح از خواب پریدم خیلی نگران بودم بعد مدتها پاشدم نماز خوندم و بعدش دعای مشلول خیلی زار زدم از خدا دلگیرم
خدود پنج و نیم خوابیدم
خواب دیدم برادرم مریض افتاده رو تخت و هر کاری میکنیم حالش بهتر نمیشه
یهو در خونمونو زدن مامان مامانم و بابای بابام بودن که جفتشون فوت کردن تو خوابم میدونستیم مردن بدون یه کلمه حرف مستقیم رفتن بالا سر برادرم و بهش دست کشیدن بعد از خونه رفتن بیرون
بعدش حال برادرم کامل خوب شد
اصلا انگار نه انگار نمیتونست تکون بخوره
منم تو خواب خوشحال میگفتم ببین اینا اوندن حالت خوب شد
بعد از خاب پریدم از ترس بدنم قفل شده بود
پدر بزرگ و مادر بزرگم خیلی هم ادمای خوبی نبودن
تو رو خدا معنیش چیه؟