دخترعموی پدرشوعرم فوت شده که میشه عمه جاریم که هنوزنامزده امروز مراسم تشییع
حالا من خودم واقعا ته دلم دوس ندارم برم مراسم اخه خس میکنم عروسی هستم زیاد لزومی نداره ولی خوب ازیورم میترسم پدرشوهرمادرشوهرم ناراحت بشن تو اینجور موقعها هم بی سروصدا خودشون میرن مراسم بعد که من نرفتم قیافه میگیرن ودلخور میشن حالا زنگ زدم شوهرم دلش نیست میگه نه نمیخواد بیایی عروسی هستی نسبت نزدیک نداری واینکه عروسای اونام مراسم مادربزرگ من نیومدن خوب میگم زنگ بزن خواهرت همینو بهش بگو فردا قیافه نگیرن
چون دیروز خواهرش اس داد که فلانی فوت شده واینا فردا میریم نمیدونم منظورش این بود منم بگم منم میام من چیزی نگفتم بهش حالا بنظرتون اس بدم خواهرشوعرم بگم شوعرم گفته لزومی نداره بیایی عروسای اونام نیومدن مراسمات ما