اسی من همه حرفهاتو خوندم و ناراحت شدم. اگر مادرشوهرت میدونه اوضاع مالیتون رو و با وجود دونستن بازم توقع داره که باید بگم انسان نیست.امااگر نمیدونه حتما ندانسته داره اذیت میکنه.
با شوهرت نشستی آروم و منطقی حرف بزنی در این مورد؟ یا با جنگ و دعوا حرف زدین؟ اگر با دعوا حرفهاتو لگی مطمعنا تو گوش شوهرت نمیره و فک میکنه با مادرش دشمنی داری. بنظرم تو یه کاغذ بنویس براش. اول شروع کن به تعریف کردن ازش که مثلا ممنون کهبفکر زندگیمونی و بهم ارزش قائل میشی و فلان بیسار .. بعد بنویس که از این موضوع که تو زنشی و باید مراقبت باسه باید تکیه گاهت باشه، نیازهای تو الویتش باشه.با لحن آروم بنویس که مادرشو دوست داری و هیچ دسمنی هم باهاش نداری اما نیازهای من که زنتم و تو خونه تو ام رو برآورده نمیکنی اما خریدهای مادرت رو انجام میدی. بنویس که نمیگم خرید نکن ،اشکال نداره ،مادرته و دعای خیرش برای زندگیمون کافیه اما عزیزم منو نادیده نگیر. بحث من سر خورد و خوراک نیست، من بخورمم همون ادم هستم نخورمم همون ادمم، بیشتر از این ناراحتم که تو این اوضاع مالیمون که من از بیشتر خریدام صرف نظر میکنم اما تو هیچ توجهی نمیکنی.
اسی اینجوری با لحن آروم حرف بزن یا بنویس براش ، با دعوا و اخم و تخم هیچ مشکلی حل نمیشه که بدتر هم میشه. سیاست داشته باش و شوهرتو سمت خودت بکشون