بیا کلا تناسخ و در نظر نگیریم
به نظرم می ره به یه عالم دیگه سر می زنه
دوستم فوت شده بود کلی ناراحت بودم داشتم افسردگی می گرفتم کم کم
یه شب خواب دیدم که تو یه جای خیلیییی قشنگ بود با لباس سفید داشت باهام حرف می زد به شوخی گفت فریماه انقد دور دنیارو گشتی همچین جایی دیده بودی؟ انقد ناراحت نباش من جام خوبه
یه بچه هم دورش می چرخید و می خندید یه بچه با چهره ی بچگی خودش
یه شعر برام زمزمه کرد:
مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا...
بعدشم بیدار شدم
بهترین خوابی بود که دیدم
در کل من زیاد خواب نمی بینم اصلا