سلام...میخوام داستان زندگیمون که بابام به گند کشیده براتون تعریف کنم...لطفا بخونین و راهنمایی کنین....
من بچه ی اولم...
بابام هیچ وقت اخلاق خوبی نداشت همیشه از بچگی یادمه اگه چیزی ازش میخواستم حتی یه شلوار زیری جوابش کتک بود....حسرت خیلی چیزا به دلم موند.از ۸ سال پیش اومد وام سنگین برداشت که ۲۵ میلیون گرفت ۵۰ تومن باید پس میداد...هر ماه قسطای سنگین و کمرشکن...یعنی ما تو اون ۵ سال یه مسافرت یا یه خوشی ندیدیم .طلاهای مامان و خواهرمو به خاطر قسطا فروخت چون کار کردنش کفاف قسطا رو نمیداد و همش قسطا رو هم میشد و سود روش میومد...پس انداز مجردیمو که با هزار زحمت جمع کرده بودم یواشکی از بانک دراورد و خرج کرد و هیچ وقتم نداد...من خودم صفر تا صد جهیزیمو خریدم مثل دخترای دیگه بابام دستمو نگرفت حتی یه هزاری کمکم نکرد...تو مجردی کار کردم...با اون حال هم ازم دستی پول میگرفت و پس نمیداد.مامانم هم ادم بدذاتی نیست ولی محبت هم بلد نیست...من ۴ سال پیش ازدواج کردم..شوهرم ادم خوبیه... به خیال اینکه راحت میشم از کارای بابام و فضای سمی خونمون ولی تو دوران عقد بابام من و شوهرمو بیرونمون میکرد و همیشه از من بدش میومد ...سر یه ماجراهایی روز عروسیم نیومد و کادو نداد و ابرومو برد.۴ سال پیش با مامانم دعوا راه انداخت و چند روز بعدش ماشین زد به مامانمو و تصادف بدی کرد و دو بار عمل مغز شد که فقط خدا نجاتش داد که زنده موند...از همون موقع ها بابام رفت اتاق طبقه بالا تنهایی زندگی کرد و همش تریاک میکشه...سه ساله حتی یک ساعت نرفته سرکار و همش بهونه افسردگی و مریضی داره در صورتی که میانساله و اگه کارای بدشو کنار بزاره میتونه کار کنه...مثل یه زالو هر روز ۵۰ تومن پول مواد میده و فقط خرج میاره تو زندگی....ببخشید خ.ارض.ا یی میکنه...فیلم بد نگاه میکنه...تو این سه سال مامان بدبختم از پول دیه تصادفش داره زندگی میگذرونه...یه سال پیش یه رم پیدا کردیم تو خونه زدیم تو کامپیوتر با شوهرم و ابجیام فیلم و عکساشو دیدم چون عکسای بچگیمون بود یهو اون وسط فیلم خیانت و سک.س بابام به یه زنه که خودش فیلم گرفته بود پیدا شد....ما حذفش کردیم و چیزی نگفتیم ولی میدونم رو روحیه ی ابجیام خیلی تاثیر گذاشت....الان ابجی بدبختم میره سرکار ولی بابای بیغیرتم کارتشو ازش میگیره که پول برداره ازش..دائم تو برنامه دیواره و همش اشغال و چرت و پرت مثل کمد و بوفه قراضه و صندلی از دیوار میخره در صورتی که بهش احتیاجی نداریم این کاراش یعنی عقلش نابود شده...یه روز هی زنگ زنگ میزد به من و شوهرم که پول بگیره دویست و خورده ای...ما نداشتیم بهش بدیم شوهر بدبختم میخواست قرض بگیره و بهش بده....بعدا معلوم شد یه صندلی تو دیوار دیده میخواد بخره....یعنی ارزومه اون برنامه دیوار خراب بشه...خودشم بره گمشه بمیره.دیروز اومد زنگ شد پول قبض موبایلشو از من گرفت...شوهر بدبختم از صبح زود تا شب میدوئه ...بعد از مدت ها ۵۰۰ تومن به من داد....بابام مث اینکه بوی پول شنیده میخواد از چنگم دراره....اون روز از افق کوروش سفارش دادم براشون..موقع حساب کردن خودشو به کری زد که شوهر بیچارم رفت حساب کرد..ابروم جلو شوهرم رفت...کارای احمقانش زیاده که نمیگم از حوصله خارجه.....ترک هم نمیکنه موادو....بابابزرگم هزار بار قسمش داد برو ترک کن میگه نمیتونم.....شما بگین با این بابای احمق زالو چیکار کنم؟؟؟...دل همه از دستش خورده...همیشه از ما جلوی بقیه حتی خانواده شوهرم بد میگه همیشه با غریبه خوبه با بچه هاش بده....در صورتی که ما نه مثل بچه های دیگه تو خرج میندازیمش و نه کار بدی میکنیم.....از دستش دارم از عصبانیت منفجر میشم