توی محصولات زیبایی کار میکنم .یه روز یه مشتری داشتم از محله ی قدیمی که منو نمیشناخت از برنانه دیوار سفارش داد منم ماشین دارم گفتم من داخل محله نمیام تو بیا سر خیابون .خلاصه خانمه خیلی حرف میزد منم از دهنم در رفت گفتم پیش زن خراب نشستین نمیترسی شوهرتو بدزدن خونه خرابت کنن گفت نه دیگه ترسی ندارم مادرشون پیر شده مردا نمیرن سمتش دخترشونم که با فلانی (اسم شوهرمو گفت) ازدواج کرده
من بدنم شروع کرد به لرزیدن گفتم مطمئنی گفت اره حتی کارش هم میدونم ولی این هوو شده گفتم مگه اون اقاعه زن و بچه داره گفت اره بدبخت زنش فک میکنه شوهره میره شهرستان نمیدونه میاد پیش زنش