عزیزم ی دختری هس ب اسم امین وایلین ایلین خواهر بزرگش امین کوچیکس امین مادرش نخواسته بارادر میشه خلاصه امین همینکه ب دنیا مامانش میذاره میره پسر امین عاشق مادرش بوده کلا همه از بچه بدشون نیاد هر محبت هرجیزی نصیب ایلین میشه کلا با این دختره عین ب خدمتکار رفتار میکنن تیام عاشق ایلین ی روز امین میره بیرون زیر دستهای تیام اون میذرن فکر میکنن این ایلینه تیام میگه این کجاش خوشگله جمشید خان فقد ی دختر داره داغ دلشو سر این بدبخت خالی میکنه ببین من خیلی خلاصه گفتمش ها این جا پدر امین میاد اما ن برا امین میاد دعوا کنه باتیام که چجور جرات کردی میخواستی ایلین بذری ایلین اینجا رفته پیش مادرش خارج ازکشور پدر امین بهش میگه دختر چندروز خونت بود دیگه بعید بدونم باکره اس عقدش کنه این شرط تا ایلین بهت بدم ن پسره راضی ن امین تیام میگه برا چی شناسنامخ بخاطر ی ادم بی ارزش سیاه کنم صیغه یک سال تا ایلین بیاد دیگه بقیشو بخون خیلی قسنگه عاشقونه طنز غمگین همه چی داره