از مهمونامون یادمه
تعریف کردی یادم افتاد منم تقریبا ی همچین خاطره ای دارم
رفیق ابجیم و مامانش میخواستن بیان خونمون بابت ی مراسم جشنی ماام خیلی تدارک دیده بودیم از غذادرست کردنو و هله هوله و این حرفا
اومدن از همون اول شروع کردن باهم بگو مگو کردن سر ازدواج کردنِ رفیق ابجیم تااا موقعی ک برن
ماام قشنگگگ تمام خستگی موند تو تنمون نفهمیدیم چی خوردیم و غذاهایی ک درست کردیم چی شد و اصن تایم جشن چحوری گذشت
خلاصه خیلی شیک گند زدن توش😁