2737
2734
عنوان

فردا قراره بعد 1 ماه شوهرم رو ببینم حالم بده خیلی 😭

| مشاهده متن کامل بحث + 63156 بازدید | 890 پست
وای عزیزمممم چی شده  باور میکنی یهو ب دلم افتاد  گفتم بیام چک کنم سایت رو ببینم مهشاد کجا ...

متاسفانه امروز چند ساعتی بیشتر نتونستیم باغ بمونیم.
مثل اینکه پدرشوهرم رفته بودن سراغ عموم و از ایشون خواسته بودن پا در میونی کنن
عموم زنگ زدن که امشب میام حرف بزنیم نگید نه ماهم تو رودربایستی با عمو قبول کردیم دیگه مجبور شدیم زود برگردیم خونه

تو با روح من از روز ِ ازل یارترینی🤍


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

متاسفانه امروز چند ساعتی بیشتر نتونستیم باغ بمونیم. مثل اینکه پدرشوهرم رفته بودن سراغ عموم و از ایشو ...

ای بابا میگفتید واسه یه شب دیگع باشه 

چرا باید بعد این همه رنج یه شب نتونی برا خودت باشی

همسرم با پدرش و عموی من اومدن(مادرش انقد از خود راضیه که برای عذرخواهی نیومده بود)

منم واقعا شرایطم بد بود انقد فشار روم بود ک سرگیجه داشتم😭 اخه اصلا نمیخواستم دوباره همکلام بشیم.

خلاصه بگم عموی از همه جا بی‌خبر ِ من کلی سخنرانی کرد که حیفه چرا میخواید جدا بشید و همه حسرت زندگی شما رو دارن و... پدر شوهرمم هی تایید می‌کرد بابامم حالا ساکت شده بودن چیزی نمیگفتن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

منم گفتم میخوام با محمد تنهایی صحبت کنم

تو با روح من از روز ِ ازل یارترینی🤍
2728
همسرم با پدرش و عموی من اومدن(مادرش انقد از خود راضیه که برای عذرخواهی نیومده بود) منم واقعا شرایطم ...

وای وای چقدرررر این زن حقیره و از خود راضی 

بخدا ازش حزف میزنیا من کپ میکنم 

فقط عموت طفلی ک نمیدونسته🥲میگفتی همونجا بخصوص همه حسرت مادرشوهرمو خیلی دارن😐😐😐😐

اخرش مجبورت کردن رو در رو بشی😬😬

رفتیم تو اتاق. گفتم ببین غیر من و تو هیچکس نمیدونه چی بین ما گذشته، نهایتا خانوادمون بدونن اما قطعا عموی من نمیدونه پس خیلی اشتباه کردین ایشون رو واسطه کردین اونم گفت چون شما جواب نمی‌دادیم مجبور شدیم . گفتم باشه من نیم ساعت بهت وقت میدم بگی حرفت چیه رنگ و رومو ک میبینی دارم پس میفتم پس بدون حاشیه رفتن و توجیه کردن بگو چیکار میخوای بکنی

برای جبران کارای خودت و حرفای مادرت چیکار میخوای بکنی

اول از همه خواهش کرد که انبلاکش کنم

گفت من متوجه اشتباهات خودم شدم و بابامم خیلی حرف زده این چند روز باهام. درکم کن شرایط خونه ی ما هم بده مادرم و بابام قهرن و مادرمم مریضه( این نشون میده همسرم هنوز نفهمیده این مریضی ها نصفش الکی و مغلطه بازیه)

منم ایندفعه جوابشو دادم گفتم اونی که یه ربع فحش  از مادر شما خورد منم اونوقت ایشون مریض شدن؟

گفت آخه حساسه( هنوزم پشت مادرشه بعد اون حرفا!)

گفتم یعنی من حساس نیستم دل ندارم گفت چرا داری الان میبینمت با این حال میخوام زمین دهن باز کنه من برم توش

بعد گفت مادرم میخواست عذرخواهی کنه ازت ولی حالش بده نتونست بیاد(دروغ)

من فقط ساکت شده بودم پوزخند میزدم یعنی میدونم داری دروغ میگی...

ادامه داد که تو برگرد من تعهد میدم دیگه از جانب من هیچ خطایی نبینی، دیگه هيچوقت بخاطر هیچی تنهات نمیذارم حتی اگه مادرم چندبار زنگ زد و قول میدم  ماه اسفند که رفتیم خونه خودمون فقط هفته ای یبار برم سر بزنم و تو هم مجبور نیستی که باهام بیای و روابط هم متعادل باشه ولی از جانب مادرم قولی نمیتونم بدم من هرکاری میکنم باز حرف خودشو میزنه من هزاربار گفتم احترام خانم منو نگهدار دختری بهتر از این نیست اما بازم نمیسازه باهات خب عزیزم درکش کن رو من حس مالکیت داره(از من خواست مادرش رو درک کنم! 😐)

گفتم روت حس مالکیت دارن؟ خب پس چرا دامادت کردن؟ چرا تو دوران آشنایی من دخترشون و عزیزدلشون بودم تا خطبه عقد خونده شد من شدم دزد پسرشون؟  هیچی نگفت سرشو انداخت پایین


تو با روح من از روز ِ ازل یارترینی🤍
2738

خانمای مهربون

التماس دعا دارم برا داداش جوونم ...ی دختر داره ک خیلی بیتابشه...داداشم خیلی جوونه....کرونا گرفته و دکترا گفتن فقط دعا کنید😭😭😭

قربونتون برم میشه ی حمد شفا بخونید براش

دلمون داره میترکه 

😭😭😭دعای جمعی خیلی جواب میده

اجرتون باامام حسین

خدایا شکرت..

گفتم ببین تو همون آدمی که بودی هستی و یک ذره تغییر نکردی

من شنبه وقت گرفتم از وکیل قول داده همه کارا 2 ماهه تمومه لطفا از خونه ما برو و دیگه هیچوقت هم برنگرد هیچکس رو هم واسطه نکن.

الانم پاشو از اتاقم برو بیرون و به پدرت بگو راه برگشتی نیست پاشین بریم... هیچی نگفت و از سر جاشم تکون نخورد

من خودم رفتم از اتاق بیرون از پدرشوهرم عذرخواهی کردم گفتم ببخشید باباجون من هیچ بدی ای از شما ندیدم مثل فرشته بودین ولی من دیگه نمیتونم با محمد زندگی کنم

عموم دید داره میره بحث پیش بیاد پاشد گفت من بهتره برم خیلیم کار دارم و رفت بابام هی تعارف کرد که بمونید و شام در خدمت باشیم ولی عموم رفت دیگه

تو با روح من از روز ِ ازل یارترینی🤍

واسه چی حالت بده؟دوسش نداری طلاق بگیر داریم ک چ مرگته؟

یه دختر شیطون که حتی شوهر  ام نداره چه برسه به ی پسر کوچولو  😂برق گرفته شده نه ببخشید برگرفته شده از کاربر @miinnaaa        از شنبه میخوام رژیم بگیرم شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۰ از وزن ۵۵ کیلو به ۴۷ برسم من با اراده ام چون دوبار ۶ کیلو کم کردم 😌  بازم میتونم !و بلخره ترقوه درمیارم 😍🤩♡عضو گروه ابی بامداد خمار♡
واسه چی حالت بده؟دوسش نداری طلاق بگیر داریم ک چ مرگته؟

اگه دوسش نداشته باشی اونقدی دل سنگ میشی ک اصن ب هیچ جات نیست چی میشه خود کشی میکنه میمیره زنده میمونه

یه دختر شیطون که حتی شوهر  ام نداره چه برسه به ی پسر کوچولو  😂برق گرفته شده نه ببخشید برگرفته شده از کاربر @miinnaaa        از شنبه میخوام رژیم بگیرم شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۰ از وزن ۵۵ کیلو به ۴۷ برسم من با اراده ام چون دوبار ۶ کیلو کم کردم 😌  بازم میتونم !و بلخره ترقوه درمیارم 😍🤩♡عضو گروه ابی بامداد خمار♡
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دلنوشته🤍

sara20022 | 37 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز