زنداییم عسلی خریده بود بعد دخترش جلو عسلی نشسته بود عکس گرفته بود بعد گذاشت پروفایل🤣🤣🤣تصور کنید یک عدد عسلی وسط اتاق بچه جلوش
یه خانمی که تازه ازدواج کرده هر بار میره خرید میوه از کیسه های خریدش عکس میذاره 🙁🙁🙁 حتی میخواد بشورتشون تو سینک هم عکس میگیره استوری میکنه !!
جالبیش اینه خونه ی باباشم میره از ظرف میوه اشون عکس میذاره ! شغل بابام تره بار دوست دارم چند سبد میوه ببرم براش بلکه چشم و دلش سیر بشه
من تازه یاد گرفته بودم اسکیت سوار شم از قبل هم که دوچرخه بلد بودم
اسکیت میپوشیدم بعد سوار دوچرخه میشدم با یه قیافه ای هم می‌روندم نمیدونم تو چه فازی بودم انگاری خیلی شاهکار کرده بودم😐😂
خالم تازه مبل خریده بود. دخترش تا چن وقت هر حرفی میشد بحث مبلاشونو وسط میکشید که بگه ما مبل داریم
من کلا ندید پدیدم😶🤣🤣
ولی بدبختانه الان چیزی یادم نمیاد
یکی از اقوام شوهرم برای عید مبلمان گرون قیمت خریده بود و تا مدتها عکس پروفایل اینستاش عکس مبلمانش بود یعنی ته ندید بدید بازی بود
یدفه چن سال پیش رفته بودم کافی نت، یه دختره اومد تو، یه سوییچ پژو تو دستش گرفته بود هی تکون میداد صدا بده، بلند بلند میگفت وااای جا نبود ماشینو پارک کنم
یکی از فامیلمون استوریاش مثلا امشب کباب خوردیم به وقت بستنی یا اینکه مثلا خرید میکنه تو هایپر مارکت فاکتور خرید و به بهونه ای نشون میده که مثلا بله خریدام گرون و زیاده ...حالا از خودم بگم دانشگاه ورودی هشتادوچهار بودم مثل الان گوشی باب نبود من خنگم گوشی رو میبردم تو کلاس صدای زنگ اخر کسی باهام تماس میگرفت با افتخار گوشی رو بر می داشتم جلوی همه میگفتم فعلا تو کلاسم بعدا تماس بگیر 😅😅😅خدایا امیدوارم کسی یادش نمونده باشه
امروز یه مورد دیدم ...😂
یکی از فامیلای دورمونو دیدیم ... اومد پیشمون ... تو پارک بودیم ... میخواستیم چایی بخوریم ... برگشتیم بش تعارف کردیم ... گفت عه از این لیوانا من اونروز گرفتم اینقدر جنسش بد بود همش شکست ..رفتم یه دست دیگه خریدم ۱۸۰ هزار تومن ... بعد گفت عکسش تو گوشیمه بزار عکسشو نشونتون بدم ... پنج دقیقه گالریشو زیرو رو کرد بعد گفت عه نیست ... حیف شد ... راستی عکسای حنابندون پسرمو دارم ... میخواین ببینین😐😐 خب خواهر من ... همون اول رک و راست بگو میخوام پز حنابندون پسرمو بدم که ببینید ... چزا داستان میبافید
تقریبا تا من سن 15 سالگی و داداشم 3 سال ازمن بزرگتره اونم تاسن 18 سالگی همیشه موقع تخم مرغ خوردنی سر ته دیگش دعوامون میشد. یه سری جلوی مهمون سر صبحونه با داداشم دعوام شد سر ته دیگ گریه کردم. عجب ندید بدید بودیم خدایی😆😆😆😆جمعیتمونم زیاد بود آخراش دیگه مامانم بنده خدا تخم مرغ همه رو تقسیم میکرد بعدش آب میریخت ته ماهیتابه تا دعوامون نشه🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️😂
اسم ندید بازی نیار 😓😣 دقیقا همین الان ابروم رفت جلو این پسره دارم از خجالت اب میشم
دوستم گفت ایدیشو بده یکم سر کارش بزارم ببینم روت غیرتیه یا نه ، رفت ایدیمو فرستاد براش گفت اینو میشناسی؟ پسره گفت اره بعد دوستم گفت میخوام براش یکیو انتخاب کنم ، پسره بلاکش کرد گفت دس از سرش بردار
وای خیلی ضایع شدم حالا پسره اومده میگه ایدیمو از کجا داره منم گفتم این همون نیست که تو یه گپ بود 😕 بعد گفت اوکی بیخیال
ینی تاحالا انقدر ضایع نشده بودم جلو کسی خدایی ندید بدید تر از من نیست 🙁😐
وای مننننن لبتاب خریدع بودم تازه راهنمایی بودم برده بودمش تو کوچه نشسته بودم با دختر همسایمون اهنگ میذاشتیم فیلم نگا میکردیم😂😂😂😂
