مادرشوهرم از یکی روستاها کرمان امدخونمون تهران بره دکتر من خودم براش نوبت گرفتم گفتم بیا
داشتم توی یخچال دنبال رب گوجه میگشتم ازشوهرم پرسیدم رب گوجه چی کار کردی گف نمی دونم منم گفتم اخرین بار تو برداشتی مرغ درست کردی
مامانش گف تو تواین خونه اشپزی میکنی ؟بعد به نشانه تاسف سرش تکون داد
شوهرم هم به من یه چشم غره ای رف
انگار کار بدی کردم
🤦🏻♀️🤦🏻♀️😂😂😂😂
وا
دوست نداشته جلوی مادرش مثلا ابهت مردونه اش بریزه!
بخاطر افکار قدیمی:\
خب نباید میگفتی مادر شوهر ها به خورده حساس هستن که پسر شون مثلا خیلی کمک بده
مرد ها هم دوس ندارن کسی بفهمه یه جوری انگار غرور و ابهت شون جریحه دار میشه
نباید میگفتی
زودتر فقز مادزشوهر و بفرست خونش تا شوهرتو شستوشوی مغزی نداده
مادر شوهر است دیگر
وا بده
به غرورش بر خورده😅
خب دیگه مامانش بد دونسته
اونم حتما فکر کرده کوچیک شده
😁😁😁😁مامانش طرز فکرش با پسرش فرق میکنه واسه همین شوهرت شاید نمیخواسته مامانش بفهمه.
عجب مادر شوهری، نیومده داره آتیش میندازه ب جونتون، حالا مثلا مرد آشپزی کنه مگه چی میشه؟؟؟
مردا معمولا دوس دارن جلو خانوادشون بگن ک خونه ی ما مرد سالاریه و ابهت مردونشونو حفظ کنن🤦🏻♀️
