عنتر خانم
ببین بذار اینمبهت بگم قرار بود ی تاریخی بره دکتر قبلش منو دیده میگه بابا(پدرشوهرم)پول نمیده برم دکتر نمیرم
بعد خوب منم اون تاریخ نرفتم خونش اونم زنگ نزد بعد چن روز برگشته میگه منتظر بودم زنگ بزنی ،
بعد میگه خاله گفت عروست چرا نمیاد ببردت دکتر
منم گفتم ب ابجیت بگو شوهرت پول نداد
بعد دید جوابشو دادم برگشت گفت اره خواهرم بابارو میشناسه میدونه ک بابا پول نمیده
خوب وقتی خواهرت اونو میشناسدش گوه میخوری میگی عروس چرا نیومد تو پول داشتی بری ک من بیام
الان چرا بااینکه خودش پول نداش بره توقع داش من برم چرا پول نداره برگشته میگه اون گفت عروست باید بیاد ببردت؟
خوب بیاین نظر بدین
دیگه اخریا داشتم عصبی میشدم ک همینایی ک میگی و بهش بگما باز گفتم بیخیال
اخه جالبه بقیه اصن نمیرن هیشکی ن بهشون میگه ن تیکه میندازه ن هیچی من ک رفتم اومدم زر میزنه بنطرت اینارو میگه منظودش تیکه ب بقیه نیس؟ک مثلا یعنی جلو جاریم میگه بهاره باید میرفتن شاید میخاد ب جاریم بفهمونه توام عروسی باید مبرفتی نمیشه ؟
یه سوال اسی ۵۲سن بالایی نیست چراهمش تومیبری دکترواینا ؟؟؟؟
مه اصلامن همچین فکری نمیکنم اون میخوادتونوکروبه فرمانش باشی وگرنه وقتی باتوهست چرانمیگن خاله گفت اون جاری ببره دکتر همش بهاره یامیگه همسایه گفت بهاره مگه همسایه اسم اون جاری نمیدونه ؟؟؟؟بنظرم مادرشوهرت خودش اززبون بقیه میگه توقعات خودشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
