خدایی بدون تعصب عروسانه بگید
این ماجرای من و عروسمون و... نیست یکی از فامیلا اتفاق افتاد گفتم بگم
با این عروس خانم زیاد مشکل داشتن هر دو طرف هم مقصرن
برا خواهرشوهر عید قربان مراسم گرفتن همونی ک گوشت و کادو و اینا میبرن
بعد عروس مث غریبه ها با مانتو شال اومد نشست ی گوشه از اول تا اخر ی بشقابم جا ب جا نکرد
مادرشوهره تیکه میندازه ک این عروس من انقدر صبورههه از وقتی اومده ی بشقابم جا ب جا نکرده بالبخند😑بعد عروسم حرصی شد اورد پیش دستی خودشو کوبید رو میز ک مامان من از بیمارستان برگشتم(کاراموزه و اونجا کار میکنه)خستم خودت میری سرکار خسته نمیشی حالا تو همش نشستی من سرپام فقط همه ی اینارو جلو فامیل با صدای بلند گفت ...