ببین یه علت بی ثباتی در تصمیم گیریت بر میگرده به بی ثباتی شخصیتی همسرت ...
همسرت کاری میکنه که به خودت شک کنی ؟
ببین تا زمانی که همه چی بر وفق مراد همسرت باشه برات میشه یه شوهر خوب ولی به محض اینکه کاری یا حرفی انجام بدی که به مذاق همسرت ناخوش بیاد کلا جهنم برات درست میکنه ...حدسم درسته ؟
پس اگه درسته شما خودت که زمینه ی وابستگی و مهرطلبی رو از قبل داشتی ،با ازدواجت باعث شده مدام در تزلزل با خودت باشی بین دو قطب گیر کردی ...چون رفتار همسرت شما رو بین دو قطب قرار میده ،یا باید به خواست اون باشی یا زندگی جهنم میشه ...شما هم مهر طلب نه میتونی این محدودیت ها رو بپذیری و باهاش کنار بیای نه میتونی اون جهنم رو تحمل کنی ...مدام هم دچار استرس و اضطراب بودی که مبادا همسرت عصبی بشه
ازدواج یعنی زوجیت ،یعنی کنار هم نه اینکه به قول شهید مطهری مرد خودش رو مالک زن بودنه و زن رو مثل اسباب و اشیای شخصی خودش بدونه ....یه جورایی همسرت،شما رو شرطی کرده ،مطیعش باشی و زندانیش ،باهات خوب و مهربونه،یه نوع گرو کشی انجام داده ،ولی اگه غیر از خواست شوهرت رفتار کنی هر نوع کتک و فحاشی و بد رفتاری رو خودت انتخاب کردی و خودت خواستی ...همچین چیزیو همسرت به شما تلقین کرده