2733
2739

بچه ها من دو تا پسر دو ساله و پنج ساله دارم و یدونه خواهر دارم که ازدواج کرده و خیلی خانواده صمیمی هستیم خواهر و شوهر خواهرم ماهن و خیلی بچه هامو دوست دارن کلا از بارداری و تولد و بعدش همیشه کنارمون بودن و بچه هام هم خیلی عاشقشون هستن و شوهر خواهرمو بیشتر به عنوان عموشون میشناسن تا عموهای خودشون در کل خیلی تو بچه داری کمک من و همسرم بودن خودم هم خیلی رو بچه حساسم کلا همش ترس از دست دادن و وسواس دارم ولی خب شاعلم و بچه هام خیلی زیاد وابسته نیستن حالا پسرم چون موقعی که برای زایمان دومی بیمارستان بودم رفته خونه خواهرم چند وقته به خواهرم میگه هر روزی نمیرید سر کار من میخوام تنها بیام خونتون بمونم حالا خواهرم گفت جمعه صبح میاد میبرتش تا عصر بمونه و برش گردونه  و گفت کوچولو رو هم میبره خصوصا شوهر خواهرم هر دوشونو خیلی دوست داره ولی عاشق کوچکتره هست گفتم اذیت میشی گفت نه و گفت شاید مادرشوهرشم از ظهرش بیاد پیش بچه ها و هیت کمکش گفت باز نظر پسر بزرگم رو هم بپرسم اونم اول گفت میبرم بعد گفت نمیبرم حالا هم میگه با خاله و عمو مشورت کنم تصمیم میگیرم

حالا خودم دو دلم که کوچکه رو هم بفرستم؟از نظر اطمینان از چشمم هم بیشتر مطمئنم که حساس و حواس جمع هستن ولی باز دو تاشون با هم برن همش یه استرسی تو دلمه از دوتاشون دور باشم تا عصر خصوصا کوچکه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای مشورت و خوندم شورت😂

خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود شوی و ما رستگار❤خدایا امیدمو نا امید نکن 😢تیکر رسیدن به ارزوها😍نشد نشد که بیام بازم به دیدن تو‌‌‌‌‌‌نشدنفس بکشم نفس کشیدن تو روزای تار منه شبهای روشن تو 
2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز