بچه ها من دو تا پسر دو ساله و پنج ساله دارم و یدونه خواهر دارم که ازدواج کرده و خیلی خانواده صمیمی هستیم خواهر و شوهر خواهرم ماهن و خیلی بچه هامو دوست دارن کلا از بارداری و تولد و بعدش همیشه کنارمون بودن و بچه هام هم خیلی عاشقشون هستن و شوهر خواهرمو بیشتر به عنوان عموشون میشناسن تا عموهای خودشون در کل خیلی تو بچه داری کمک من و همسرم بودن خودم هم خیلی رو بچه حساسم کلا همش ترس از دست دادن و وسواس دارم ولی خب شاعلم و بچه هام خیلی زیاد وابسته نیستن حالا پسرم چون موقعی که برای زایمان دومی بیمارستان بودم رفته خونه خواهرم چند وقته به خواهرم میگه هر روزی نمیرید سر کار من میخوام تنها بیام خونتون بمونم حالا خواهرم گفت جمعه صبح میاد میبرتش تا عصر بمونه و برش گردونه و گفت کوچولو رو هم میبره خصوصا شوهر خواهرم هر دوشونو خیلی دوست داره ولی عاشق کوچکتره هست گفتم اذیت میشی گفت نه و گفت شاید مادرشوهرشم از ظهرش بیاد پیش بچه ها و هیت کمکش گفت باز نظر پسر بزرگم رو هم بپرسم اونم اول گفت میبرم بعد گفت نمیبرم حالا هم میگه با خاله و عمو مشورت کنم تصمیم میگیرم
حالا خودم دو دلم که کوچکه رو هم بفرستم؟از نظر اطمینان از چشمم هم بیشتر مطمئنم که حساس و حواس جمع هستن ولی باز دو تاشون با هم برن همش یه استرسی تو دلمه از دوتاشون دور باشم تا عصر خصوصا کوچکه