چقدر دلم می خواست امروز لباس مدرسه می پوشیدم ،کیفمو بر می داشتم و می رفتم سر صف. سر کلاس، پشت نیمکت غرق می شدم توی هرچی بوی نویی می داد! لباسای نو، کتابای نو، دفترای نو، مدادای نو، دلهای پاک، فکرهای بی دغدغه، خش خش برگهای پاییز زیر پاهام، هوای ابری، ناهار گرم مامان... همیشه دلتنگشون میشم. من از کفشهای تق تقی گله دارم که گولمون زدند تا زود بزرگ بشیم!