گاهی گفتن یه راز که سالها تو دلتون و سنگینیشو مدتهاست تحمل میکنید، باعث سبکی و رهایی میشه. شاید مشکل شما مشکل دیگری هم باشه.
خودم تو زندگی رازی ندارم، ولی همینکه با یسری آدم روابطی دارم که ازش لذت نمی‌برم و بهم فشار میاره ولی یجورایی مجبور به تحمل هستم شاید چیزی هست که دارم انجام میدم و به روی خودم نمیارم و دم نمیزنم!!
خانومای گل، از ماه فروردین یه گروه زدیم‌توی‌تلگرام برای درددل
همه خانومای نی‌نی سایتیم
تعدادمون کمه ولی هرشب چت و صحبت داریم
اگه دوس‌داشتید به ای دی م تلگرام پیام بدید تا لینکو‌براتون‌بفرستم
اقایون به هیچ‌عنوان اد نمیشن و ریپورت بلاک میشن پس بیخودی مزاحم نشین
ای دی تلگرامم sabanisit
عاشقی 💔
متنفرم از خودم .انقد بدی هامو ب خودم گوشزد کردم کا دیگ لب مرز جنونم
تجاوز ب ی نفر ک فقط من میدونمممم کیه..ب هیچ کسم نگفتم چن اله
نفرتمو کسی نمیدونه:)
حالم از چندنفر بهم میخوره ولی مجبورم وقتی ببینمشون لبخند بزنم 🥺
گوشی مامانم و شکوندم انداختم تقصیر دختر عمم😐
آدامس چسپوندم رو باسن دبیرمون
و..... ک میترسم دست گیر شم😐😂😂
بعده ازدواج هیچوقت به شوهرم نگفتم که چقددلتنگ خونه بابامم
راز که نه ولی مدتهاس با خواهرم هسچ رابطه ای ندارم فقط اگه خونه کسی ببینمش سلام احوالدپرسی.هیچکس نمیدونه کسی دقت نمسکنه.خودش میدونه و اونم عین من شده.نه بحثی بینمون شد نه دعوا فقط فهمیدم خیلییی بد ذاته.خلاصه اینکه الانم گاهی الکی میگم که امروز خونه سارا بودم یا میگم سارا اومده بود خونمون.پیش جاریم و خواهر شوهرام..اخه خیلیییییی صمییمی بودیم
راز تازمانی رازه ک کسی خبر دار نشه
اگه میخای ی راز مخفی نمونه ب ی زن بگو 😁😁😁
