دلم براش میسوزه.هر چی میدوئه نمیرسه.
افسرده شده.امروزم سر کارش کلی ضرر کرده.چند روز دویده بوده برای اون کار.ک دو تومن سود کنه.آخرم نشده.
اصلا شانس ندارن.
پارتی هم نداره.
تنها مشکلمون کاره.دلمون شکسته.
هر روز شش ساعت تو قطاره تا از شهرستان بره تهران.
کار تایپ هم نیست ک خونهمونو ببریم تهران تو این گرونی.
امنیت شغلی نداره.یه مغازه با سه تا داداشاش شریکن اما جاش خوب نیست.نه برای اجاره نه اینکه ی شغلی بزنه.چقد داره ب خودش فشار میاره همه موهاش سفید شده و ریخته.
ساعت ۴صبح بیدار میشه شب ساعت ۸میرسه.
پشتوانه ای نداریم.
همو دوست داریم ولی فقط شغل.ک آرامش ندارم.و افسردگی گرفتیم.
خسته ای.منم کاری از دست م برنمیآد.فقط غصه.داذه زیر فشار آب میشه.خدایا چرا ما هیچ کسو نداریم.
اطرافیان شغلای دولتی یا نیمه دولتی ک همه با پارتی رفتن.
آه ک چقد دلم گرفته.