2777
2789

هروقت همشو گذاشتی لایکم کن

کاربری اولم نیست از قدیم های سایتم😁😁😁😁کاربری هشتممه😁😁😁😁این بار دیگه دعوا نمیکنم قول دادم به خودم چون دیگه خط نیست که باهاش بیام 🤪🤪🤪😝😝😝😝

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گذاشتی لایک کن بیام بخونم

میخوام پر رقص باشه اصن مجلس جنازم :))🖤                                                                                                                                                            .لینک حرف ناشناس من: https://harfeto.timefriend.net/16259153682382 

۱۳ ساله بودم و بچه خیلی بچه اما فکر میکردم زیادی بزرگ شدم امتحانای خرداد بود اخرین امتحان و دو روز مونده بود به تولدم سوار اتوبوس شدم که برگردم خونمون تو نمونه درس میخوندم و خلاصه خر خونی میکردم داشتیم با دوستام ادا در میاوردیم و شوخی میکردیم که چشمم خورد به یه پسر پسره لباس سفید  با شلوار لی پوشیده بود اقا منم یه دل نه صد دل عاشقش شدم فقط میخواستم بدونم کیه بشناسمش که کاش هیچ وقت نمیشناختمش گفتن اسمش علیه از اون روز به بعد دنبال شمارش بودم  خودمو به هر دری زدم  تا پیداش کنم از اون روز به بعد دیگه هر روز عصر میدیدمش انگار طلسم شده بودم دیوونه شده بودم میدیدمش خندم میگرفت سرخ میشدم سفید میشدم تا اینکه.......

داستان عاشقی من و همه فهمیدن چون تو یه جای کوچیک زندگی میکردم دایی هام خاله هام دوستام اما برای من مهم نبود میخواستمش و پاش ایستاده بودم دوستم بهم زنگ زد گفت شماره شو برام پیدا کرده خیلی خوشحال شدم رو پا بند نبودم گوشی هم نداشتم با گوشی خونه بهش زنگ زدم زیادی خنگ بودم اخه نمیگفتم میشناستم اما به اینا فکر نمیکردم زنگ زدم و جواب داد لال شدم هیچی نگفتم فقط گوش کردم اونم پیش دوستاش بود و میخندید وای که یادم میاد دلم میخواد کاش هیچ وقت صداشو نمیشنیدم دیگه زنگ نزدم ترسبدم به بابام بگه تا ۱۵ ساله شدم و...

برام گوشی خریدن چون یه جایی درس میخوندم که شیفت عصر بود و تا برسم خونه شب میشد دوسال بود یواشکی عاشق علی بودم و دم نمیزدم میگفتم فراموشش کردم اما دروغ بود بعد خرید گوشی اولین کاری که کردم ناشناس با ترس و لرز بهش پیام دادم گفتم سلام خوبی گفت ممنون گفتم فردا برنامه مدرسه چیه گفت اشتباه گرفتی گفتم زهرا ادا در نیار و اذیت نکن خودت شماره تو بهم دادی زنگ زد دستام و صدام داشت میلرزید جواب دادم گفتم بله صداش بازم اومد دلم لرزید گریه ام گرفت زود قطع کردم بهش پیام دادم ببخشید اشتباه شده بعد اون هر شب با مرور صداش تو ذهنم گذروندم دلم میخواست بهش بگم برات میمیرم اما نمیشد تا اینکه...

سه ماه بعد یکی از دوستام که توی یه مدرسه دیگه بود بهم گفت یه دوست دیگم بهم یه نامه داده مدرسه مون از هم جدا شده بود و از هم خبری نداشتیم خیلی خوشحال شدم و نامه رو باز کردم و خوندم اون از ماجرای منو علی خبر داشت درباره اون پرسیده بود منم گفتم هنوزم یواشکی دوسش دارم و اینا نامه رو گذاشتم لای کتابم که ببره بده به دوستم اما واسطه بین منو دوستم نیومده بود و نامه وسط کتابی بود که دستم بود و از شانس خوبی که دارم نامه درست زیر پای علی افتاده بود تو ماشین و خونده بود فکر میکرد از قصد این کارو و کردم و یکی از فامیلاشونو فرستاد سراغم که این کارا یعنی چی و خیلی تهمت بهم زد منم زدم به سیم اخر و عصر که رسیدم  خونه....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز