قضیه اینجوره ک شوهرم با مادرش بحثش شده بود ک مادرش قهر بود،بعد خواهرشوهرمم هر وقت میومد خونه مادرش ب شوهرم بی محلی میکردو صورتشو کج میکردو ،شوهرمم دید اون اینجور میکنه شوهرمم محلش نزاشت.مثلا دید مادرش با منو شوهرم قهره،بجا اینکه هممونو دعوت کنه خونش فقط مادر پدرشو دعوت کردو ب ما نگفت اصلا.خواست مثلا ما رو ناراحت کنه.این وسط شوهرشم (شوهر خواهرشوهرم)مارو ک میدید خودشو کج میکردو میرفت بالا
شوهرمم دید اینجور میکنن ب مادرش گفت فلانی ادم شده ی بار دیگه حرف مفت بزنه من میدونمو اون(اخه چنننند ماه قبلش جلو ما ب مادرشوهرم ی حرفی زد ک انگار مادرشوهرم ی پسر بی بخار(شوهر من)داره.گفت بگو کاراتو من انجام بدم
مادرشوهرم با شوهرم آشتی کرد ک دوباره خواهر شوهرم فقط مادرش اینا رو دعوت کرد.مادرشوهرم ب شوهرم ی تارف زد ک میای،شوهرم ساده منم گفت اره.ب منم گفت بریمو قهر بده و ...دیدم بعد ی ساعت مادرشوهرم گفت من حالم بده نمیریم.فهمیدم ک دخترش فهمیده بود ما میریم گفته بود نیان.
الان شوهرم 15 روز ک خوابیده خونه کمر درد داره
خواهرش ی زنگ یا ی سر نیومد
شوهرم میگه خوبه من بهش زنگ بزنم
من هیچی نگفتم.ب نظرتون من این وسط چکار کنم