گاهی وقت ها چه ساده عروسک می شویم ....... نه لبخند میزنیم ...... نه شکایت می کنیم ...... فقط سکوت می کنیم ...... که کسی نداند...... در دلمان چه می گذرد ......
نوشت "قم حا " ...
همه به او خندیدند!!
گریست ...
گفت به "غم ها " یم نخندید...
که هر جور نوشته شود درد دارد!!!
از ته به سر بخوان تا منه آن روزها را بشناسی:(
ساده میخندم.. ساده می گریم.. ساده می گذرم.. بلند می خندم و به هر سازی میرقصم.. نه اینکه دل خوشم ! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد ! مدت طولانی شکستم.. زمین خوردم.. سختی دیدم..گریه کردم و حالا.. برای " زنده ماندن " خودم را به " کوچه ی علی چپ " زده ام..! روحم بزرگ نیست ! دردم عمیق است.. می خندم که جای زخم هایم را نبینی..
زمین به روشنی آفتاب خواهد شد
نگاه تیره مردم اگر خلاصه شود
قصه این جاست که شب بود و هوا ریخت بهم
من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم