خالم منو واسه پسرش علی میخاد بعد علی قبلا یه دختره دیگه رو میخاسته اون به یکی دیگه ازدواج میکنه بعد میرن خالم به اصرار علی میرن خاستگاری یه دختر دیگه بعد اون دختره رو خالم نمیپسنده بعد خالم میگه شکیبا ( من ) یا دیگه هیچ کسی نه بعد به مامانم و خواهرمو و داداشم هم گفته ولی اجیم گفت شکیبا بچس فعلا ولی انگار مامانم حرف نداشت بعد خوده علی رو دیدم با دوست دخترش میره بیرون و اینا و من خودم نمیگم دوستش ندارم و ولی خب علاقه ی اونطوری بهش ندارم من دلم یجای دیگس دلم اونو میخاد خودشم از خداشه بعد خالم خیلی اصرار میکنه به مامانم میگه شکیبا مال ماست ندیدش به کسی
چیکار کنم خالم خیلی اصرار میکنه چیکار کنم به نظرتون