اصلا نمی تونم دوستش داشته باشم. امروز یکی از همسایه ها اومد گفت واه چقدر بداخلاقه مادرشوهرت و ازش بد گفت.
من هیچی بهش نگفتم فقط گفتم خوب بالاخره چند ساله شوهرش فوت شده و تنها شده ، افسرده شده.
ولی واقعا خیلی ازش بدم میاد اصلا دلم باهاش صاف نمی شه اصلا نمی تونم یه نکته مثبت توش پیدا کنم
برای خواهرشوهرام هم همین حس را دارم.
کسی این طور بوده؟
منم مثل خودتم.به خصوص وقتی میبینم خیلی خودشو لوس میکنه و ناز میاره
دلیل خاصی داره؟
نزار کسی بد بگه
اون خودش یه جور خوانواده توئه
هر جی احترام بزاری احترامش برا همسرته
توناراحتی چراهمسایه ها شدن آتیش بیار معرکه؟
منم هیچوقت دلم با خاهرشوهر بیشعورم صاف نمیشه
اتفاقا دیشب قبل خواب به همسرم گفتم هرچقدر خواهرت زبون بریزه هیچوقت دلم باهاش صاف نمیشه
بهترین سالهای زندگیمو زهر کرد
باعث کلی دعوا و ... بین ما شد
چون شوهرم همیشه خدا پشت اونا بوده
من همیشع واسه شوهرم یه غریبه ام 😔😔
اخ گفتید متنفزررررررررذذم ازش عجوزه سگ صفت چه ضربه های به ما زده
ببین می دونم راست میگیا ولی نمیت ونم درک کنم.
اخه مثلا نمی تونمم بگم که همسرم را خیلیییییییییی دوست دارم و اینا. یه ازدواج عادی و سنتی داشتیم الان 9 سال گذشته یه جورایی دیگه عادت کردیم به هم.
ولی واقعا تحمل توهینای خانواده اش و بی محلی اش را نداشتم. تا الان که به این سن رسیدم کسی این همه به من بی محلی نکرده بود که مادرشوهرم کرده.
منم همینم.خیلی دلم میخواد بهش فکرنکنم بیشترخودم اذیت میشم اون به درک
