وای اره من خب وقتی از بیمارستان میام خسته ام اونم خسته اس ولی من شل و ولم میریم اصولا وعده های غذایی رو خونه مامانم اونروز همینجوری شل و ول خوردم غذا ریخت یکم رو لباسم خیلی وسواس و تمیز گفت ععع چرا اینجوری میخوری بزنم بکشمتا مگه بچه ای جلو مامانم منم تا ده دیقه باهاش قهر بودم
گفتم که چی جلو مامانم اینجوری میکنی
ولی خدایی همیشه اجترام میزاره فق ی چند بار این کارو سر غذا کرده بیشعور