2733
2739
عنوان

بیاین اتفاقا ترسناک رو تعریف کنید من به هیجان نیاز دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 59170 بازدید | 959 پست
ب طور کلی بخوام بگم ب مدت ۴ سال تو ی خونه بودیم ک جن داشت و تو اون ۴ سال منو داداشم میدونستیم سه چار ...

رمان نوشتی ک فرزندم‌:/

 ارزو هستم ۱۵سالمه❤💫تقریبا شبیهه پروفمم🌼⃟▨꯭݊═╝مَِِـَِِـن َِِیَِِـَِِـه َِِدخَِِـَِِـتَِِـَِِـر َِِبَِِـَِِـی َِِاَِِعَِِـَِِـصَِِـَِِـاَِِب َِِمَِِـَِِـهَِِـَِِـربَِِـَِِـوَِِـَِِـنَِِـَِِـم َِِ 🌼⃟▨꯭݊═╝
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
ب طور کلی بخوام بگم ب مدت ۴ سال تو ی خونه بودیم ک جن داشت و تو اون ۴ سال منو داداشم میدونستیم سه چار ...

برگام بس نبود تمام گوشتت تنم ریخت دختررررررر ووووویییییییییییییییییی فقط اونجا که مامان و داداشتو میدیدی

هیچ چیز در دنیا به اندازه بی عدالتی به وضوح احساس و درک نمی شود.#چارلز_دیکنز
سلااام عضو‌ جدید نمیخواین🙂😂البته من فقط اومدم بخونم خیلی داستان ترسناک دوست دارم اگه وسطش یادمم او ...

خوش اومدی بیا بیا البته اینجا پر از کرک و برگ ریخته شده ست😅🤣ببخشید

هیچ چیز در دنیا به اندازه بی عدالتی به وضوح احساس و درک نمی شود.#چارلز_دیکنز
2740
ب طور کلی بخوام بگم ب مدت ۴ سال تو ی خونه بودیم ک جن داشت و تو اون ۴ سال منو داداشم میدونستیم سه چار ...

یا خدااااا پشما م

‏تمام «دوستت دارم» های دنیا یه طرف، اینجا که پابلو نرودا میگه: ‏«از میان تمام چیزهایی که دیده ام، تنها تویی که می خواهم به دیدنش ادامه دهم.» هم یه طرف🧡
اسی دندونام ریخت🥺🥺😰😰

 منم همه جام ریخت فقط چربی های شکمم مونده لامصبا هیجوره نمیریزن😅🤣بخدا این با خنده میگفت من دستام میلرزید

هیچ چیز در دنیا به اندازه بی عدالتی به وضوح احساس و درک نمی شود.#چارلز_دیکنز
ب طور کلی بخوام بگم ب مدت ۴ سال تو ی خونه بودیم ک جن داشت و تو اون ۴ سال منو داداشم میدونستیم سه چار ...

وویی  

قسمت آخر رو تو ی داستان واقعی خوندم دختره یدفعه ای ی سردرد خیلییی طولانی میگرفت ولی بعد که از اون خونه رفتن بهتر شد

خعلی دوس دارم جن ببینم ولی بلد نیستم چکار باید کنم😐💔

سه هفته پیش رفته بودیم من و مامان بابام ماسال ویلا نوک کوه بود پشتش جنگل بود و سقف خونه و شیروونی موازی کوه پشت سر بود. شبا ساعت یک به بعد یه موجودی از سمت جنگل میومد میدوعید روی سقف و دوباره برمیگشت. سنگین بود و چهار پا. آفتاب که طلوع میکرد اثری ازش پیدا نمیشد فقط شبا میومد آخرم نفهمیدیم چیع

   

چندسال پیش که باهمسرم نامزد بودیم ، رفتیم شهرستان (شهرستان ما کوهپایس    )

آخرشب همسرم گفت بریم بیرون یه چرخی بزنیم و بیایم

رفتیم پارک هیچ کسی نبود

یه آخوند رو دیدیم کلا سفید پوشیده بود و به سرعت داشت راه میرفت

وقتی نزدیک شد دیدیم پا نداره و بین زمین و هواس.

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز