طبقه بالاشون میشینم ، باهم قهر بودیم ، ۵ ماهه آشتی کردم ، پدرم رو درآورده ، نمیذاره نفس بکشم ، هی یه چیزی رو بهانه میکنه ، میزنه بغلش میاره بالا ، یه بار آش ، یه بار سبزی ، ... ، هر دو سه روز یه بار هم یه دستور میده شوهرم باید ببره ، من هم مجبور میشم برم ، یعنی کلا اختیار زندگیمون رو گرفته دستش ، گردش هم می ریم به اینا میریم ، تو خونه هم نمی ذاره نفس بکشیم یا خودش میره میاد یا منو صدا میکنه ، بعد مدلش هم اینجوریه که یهو میگه بریم و همه برنامه های آدم رو به هم میریزه ، یه بار به شوهرم گفتم برنامه هات رو با من هماهنگ کن قیامت راه افتاد ، به مادرش گفتم قبلش به من بگو این هم دعوا کرد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تا هم بفهمه من کاری چیزی دارم نمی تونم برم ، حتما همون موقع برنامه گردش می چینه که منو حرص بده ، بهش گفتم امتحان دارم ، حرفم تموم نشده ، برنامه چید که منو ببر مزرعه سبزی بچینم
شوهرم گفت تو فردا کاری نداری ، گفتم میخام یه کم درس بخونم ، صبحش مادرشوهرم اومد بالا خو ناهار نپز ، من می پزم ، من نمیام ، درس دارم ، گوشت گذاشتم کنار خودم می پزم
اون نصفیا همونان که وقتی میگن شوهرم خرج مادرشو خاهرشو میده یهو میپرن وسط میگن خب بده مادرشهههه خاهرش ...
آره والا
من این امضارو از یه کاربر برداشتم عالی بود جان مادر نمی آیی؟؟چین های پیشانی مادر به تعداددلخواهت نرسیده؟؟جان مادر......میدانی تصمیم دارم وقتی به دنیا آمدی یا حتی در دلم جوانه زدی و کلبه ی احزانم را گلستان کردی چه صدایت کنم؟(ستیا.محمد)جان مادر راستی جایت خوب است.دلت برای نوازش های مادرانه تنگ نیست که نمی آیی؟جان مادر جان جانانم چه لذت بخش است وقتی حس میکنم تو هستی ودست روی شکمم بگذارم ..وبگویم جان مادر.عشق مادر خانه سوت وکور است نمی آیی ؟؟چه زیباست در جمع باشم وتو فریاد بزنی مامان وبگویم جان مادر خدا در نزدیکی توست؟؟؟اگر دیدی یا صدایی از او شنیدی بگو مادرم منتظر من است .اجازه بگیر وبیا به درونم تا از درونم تا وجودم و قلبم برایت آشیانه بسازم تا آرزوی عشقم برآورده شود وبابای تو شود راستی جان مادراز الان باید بگویم باید به همسرم باباجون بگی جان مادر پیشانیت را بوسیدن آرزویم شده وقتی که بدنت چند روز شسته نشده باشد و بوی شیر بدهی ولباس نوزادی به تن کنی دلم می خواهد ماچی از بین دوابرویت بزنم وبگویم خدایا شکر .آخ که قلبم تیر میکشد به آن لحظه فکر میکنم.تنم می لرزد.من دوستت دارم حتی الان که ندارمت. من عاشقت هستم جان مادر .مرا رها نکن از این همه گریه های شبانه خسته شده ام دیگر توانی برایم نمانده !!!!تورا میخوام جان مادر
خیلی بده دوستم سه ماه قرار شد برن طبقه بالا مادرشوهر تا خونشون اماده بشه میگه ینی پاتو بیرون میزاشتی میگفتن کجا میری؟ کافی بود از ۸ دیر تر ببای چشم غره میرفتن؟ کسی میومد مبگفتن کیه؟