گذشت و گذشت منم کاملا یادم رفته بودش تا اینکه یکی از بچه های گروه دبیرستانمون تو گروهی که تقریبا متروکه شده بود هیشکی توش حرف نمیزد فقط درحد پست های تلگرامی بود پیام داد همه شروع کردیم باهم حرف زدن و عکس فرستادن اونایی که ازدواج کرده بودن عکسای عروسیشون مجردا عکسای خودشون اونایی که مادرشدن عکس بچه هاشون رو فرستادن تا اینکه دیدم یکی از بچه ها مائده عکس از خودشو همون پسره فرستادم یک لحظه قشنگ فریز شدم زیرشم نوشت اینم من و همسر یه لحظه گفتم شاید بعد اون قضیه ازدواج کردن و پسره مجرد بوده اونموقع اخه مگه میشهههه هعی ریفرش میکردم از اول میدیم هی گفتم اصن شاید شبیهشه
یا خدا...هنوز داری میچکونی؟من رفتم توالت اومدم..بچمو هم خواباندم...ی چایی هم خوردم....هنوز تموم نشده😂😂😂😂😂
برا همین بهش گفتم که عه تو کی عروسی کردی دختر چه بیخبر مبارکه گفت دیگ از هم دور شدیم هممون بیخبریم از هم یسالی میشه بعد اون یکی دوستم گفت کجایی کاری بابا تازه یه توراهی هم تو شکمش داره اینا همه مامان شدن منو تو سینگل به گور ینی با جوابی که داد دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم تو زمین قشنگ اب جوش ریختن روم مردمممممم اصلا نمیدونم چرا انقدر حالم بد شد دختره گفت ۸ ماهه بارداره که فهمیدم اونموقعی که به من پی ام داده نتها زنش بوده بلکه هم باردار بوده زنش نمیدونم منو از تو گپ از تلگرام زنش پیدا کرده یا چی فقط نمیدونم الان باید چیکار کنم انگار یه بار صد کیلویی رو دوشمه بهش بگم؟ نگم ،؟ با دوستم حرف میزنم اصلا بنظر نمیاد مشکلی تو زندگیشون باشه میگه فقط خیلی غیرتیه
میخوام بعد زایمان بهش بگم اصلا نمیدونم واقعا نمیدونم میترسم
