امشب باهاش بچمو بردیم دکتر،موقع برگشتن یه زن و شوهر دست همو گرفته بودن گفتم نگا چه عاشقانه تو همش به من اخم میکنی،گفت منم دوس دارم برم دستشو بگیرم مث ماه میمونه با اون هیکلش،منم وقتی برگشتیم کلی بهش حرف زدم گفتم چته مث سگ هار شدی سیلی بهم زد موهامو کشید انداختم زمین بهم لگد زد،خدا ازش نگذره جلو بچم هزار بار دست روم بلند کرده،طفلی یه سالشه انقد میترسه