امشب باهاش بچمو بردیم دکتر،موقع برگشتن یه زن و شوهر دست همو گرفته بودن گفتم نگا چه عاشقانه تو همش به من اخم میکنی،گفت منم دوس دارم برم دستشو بگیرم مث ماه میمونه با اون هیکلش،منم وقتی برگشتیم کلی بهش حرف زدم گفتم چته مث سگ هار شدی سیلی بهم زد موهامو کشید انداختم زمین بهم لگد زد،خدا ازش نگذره جلو بچم هزار بار دست روم بلند کرده،طفلی یه سالشه انقد میترسه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همیشه سعی کردم دل کسیو نشکنم؛اما به خودم که نگاه میکنم،تیکه تیکه ام: سعی کردم کسیو تو غمهاش تنها نذارم . اما هیچکس نفهمید کی ناراحتم .سعی کردم با همه مهربون باشم اما بعضیا فکرکردن من احمقم!!! همیشه بقیه رو بخشیدم،،اما فکرکردن متوجه خطاهاشون نشدم: