پیرو تاپیک قبل دیروز بعد از دادگاه خیلی دلم پربود هم از بی عدالتی هم از اینکه ادمی که سرسفرت بود برات پاپوش درست کنه
خلاصه دیروز کلی زار میزدم وگریه توماشین سرشوهرم غر زدم وبا صدای بلند گفتم همش تقصیره توعه بس نیس ۳سال بابدبختی ونداریت ساختم حالا بخاطر بی خیالیت باید پام تو دادگاه ها وا شه
بعد برادرشوهرم برگشت سرمن داد زد منم داد زدم سرش گفتم به تو مربوط نیس یادته با زنت دعوا مینداختی تو زندگیم خودتو میکشیدی کنار میگفتی مشکلات شما به ما مربوط نیس الانم مربوط نیس
۳ساله دارم با سختی زندگی میکنم کدوم روزی اومدین بگین زنده این یا مرده
اونموقع که تو گرفتاریا ومریضیا سختیا خودم تنها بودم کجا بودین فقط وقتایی که باشوهرم حرفم میشه یادتون میاد برادر وپسر دارین
خیلی دلم ازشون پره ایشالا به بدترین وضع بیوفتن من توقع بی جا از شوهرم ندارم ولی خودشون دعوا میندازن بینمون بعد میکشن کنار میگن به ما مربوط نیس حتی مادرشوهرم سر جاریم که دعوا انداخته بود خونه ی ما بهم گفت مزاحم من نشو تورو من انتخاب نکردم برا پسرم اخه ازدواج ما ازطریق دانشگاه ودوستی بود
خلاصه هرچی تواین ۳سال عذابم دادن بهشون با گریه بلندبلند گفتم حالا امروز این استوری گذاشته برام
بنظرتون بهش چیزی نگم؟