ینی چی😐
گاهی هم به این فکر میکنم که آیا لازم است سوگوار مرگ کلماتی باشیم که معنایشان را برای ما از دست میدهند؟ شبیه سوگ در مرگ یا از چشم افتادن کسانی که عزیزان ما بودهاند. آیا نیست شدن معنایی سابقا پیدا، خود رنجی برای انسان نیست؟
مثلا این من. آیا حالا که کلماتی دیرپا و عزیز برایم بیمعنا شدهاند، لازم است به عهد دیرین یادشان کنم و گاهی به مزار آنها بروم و بپرسم ای "بیتابی"، ای "شفای بوسه دلخواه"، ای "شوقی غریب برای دیداری دوباره"، ای "اهمیت روشن نگه داشتن شعله امیدی گرم به فردایی نورانی"، ای "ناپذیرندگی و مبارز ماندن"، ای "من به روزهای بهتری خواهم رفت" حالا که مردهاید، اینگونه که دور از من در سکوت وسرما خفتهاید، آیا در گور دلگیر خود خوشبختید؟
شب است و باز رنجها به مصاف آرامش خواهند آمد، بی اینکه بدانند برایم عزیزند، زیرا از معدود کسان من در این دوران طولانی و از معدود نشانههای زنده بودن دلم هستند...
#ح