دو ساله عروسی کردم مادرشوهرم و برادرشوهرم هرجا میرسن میگن ک شوهرم منو نمیخواد الان یه بار دیگه این خبر به گوشم رسید اعصاب و تمرکزمو از دست دادم از طرفی سر یه قضیه باهاشون قهرم وگرنه بهش میگفتم شوهرم تو عقد خیلی ابراز علاقه میکرد حتی جلو خانوادش شاید باورتون نشه جلو مادرش منو بغل میکرد میگفت مامان این دختره عشق منه ...کلی تو عقد کادو و طلا برام میخرید الانم تو زندگی هیچی برام کم نذاشته هرچی بخوام فراهم میکنه و کلی بهم محبت میکنه یه بار دیگم مادرشوهرم شب عروسیم ک داشت نفرین میکرد یواشکی شنیدم ک به پدرشوهرم گفت باعث و بانی این وصلتو خدا لعنت کنه پسرم نمیخواد اینو ......بنظرتون چیکار کنم حالم خیلی خرابه رفته به جاریم گفته پسرم اینو نمیخواد از چهرش میخونم ک ناراحته ...
اول همه از شوهرت بپرس دلیل این حرف مامانش .. دوما خودت ناراحت نکن .. بهتر بود به جاریت میگفتی مهم نیست بقیه چی میگن من و شوهرم زندگی عاشقانه ای داریم تا بسوزه و انقدر حرف ببر و بیار نکنه . ..
مهم اینه که تو و شوهرت همدیگه رو دوست دارید. یه کاری کن از خانوادش دور بشید رابطه نداشته باشید با هم. اینجور مادرا از حسادت اینکه پسرشون یه زن دیگه رو به جز خودشون دوست داره میخوان بدبختش کنن. بیمارن.
چرا تا الان به شوهرت چیزی نگفتی از حرفهایی که مادرش ای ور اور میگه
یه بار باهم رفتیم بیرون
من هوس یه غذایی کردم اتفاقی بارون اومد هی گفتم برگردیم و همه رستورانا تعطیل کردن بعد بهش گفتم بیخیال ولش کن نمیخوام اصرار کرد ک باید بگیرم بعد بهش گفتم تو منو دوست داری گفت اره معلومه این چه سوالیه گفتم اخه شنیدم ک تو منو نمیخوای گفت غلط کرده هرکی گفته ......دیگه نگفتم ک مادرش و برادرش بودن ک حساس بشه و فک کنه من دنبال حرف این و اونم