2737
2739
خب بقیه خواهربرادرا فامیلا نگفتن خواهرمون کجاست کدوم کشوره زنگ‌نمیزنه صفحه مجازی نداره از صحنه روزگا ...

گفتن دخترمون رفته ترکیه از ماهم دیگه خبری نمیگیره 

چون دخترشون ام اس داشته دوستاش فک می‌کنن اینا گذاشتنش بهزیستی و نمیگن 

دامادشون هم خواهر زاده خود پدره هستش خانواده اش شکایت کردن این پدره ماشین داماده رو برده گذاشته دم فرودگاه بعد ب خواهرش گفته پسرتون ماشینش دم فرودگاه بوده قاچاق میکرده الان فرار کرده رفته پلیسا دنبال ش بودن فرار کرده

در کل عجیبن ک خواهر و برادر از هم خبری نمیگرفتن

شده آيا كه غمي ريشه ب جانت بزند ....

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

کسی که طبق اظهارات یه قاتل جانی ک بچه خودشو تیکه پاره کرده نظر میده وتهمت میزنه به کسی که مرده ونیست ...

خود خواهر بابک خرمدین اعتراف کرده رفتار بابک اصلا با پدر مادرش خوب نبوده 

شمام سکوت کن لطفا آدم هام رو  قضاوت نکن .....

و ندانسته ب هیچکس بی احترامی نکن

2731
خود خواهر بابک خرمدین اعتراف کرده رفتار بابک اصلا با پدر مادرش خوب نبوده  شمام سکوت کن لطفا آد ...

خوب اصلا خوب نبوده بدترین ظلم ها رو کردن بچه ها و داماد باید کشته میشدن؟

حالا کشته شدن باید تبکه تیکه میشدن 

اصلا نمیتونم درکتون کنم ، خیلی میترسم از شما که تاکید میکنید رو این قسمت که با پدر و مادرش خوب نبوده ، میترسم چون احساس میکنم هر کس با شما بد باشه حکم قصاص رو صادر میکنید  

وای واقعا همینطوره من تو اینستا نابود میشم انقد حرص میخورم از دست اینجور آدما 😥 والا من خودمم قبلا ...

اقلا موضوع اینه ما میگیم بچه ها ی بدی بودن داماد بدی بوده اصلا خون به جیگر کردن آیا باید قیمه قیمه شن ؟؟؟

 من از این خیلی میترسم اینها آدم هایی هستند  که راحت حکم قصاص دیگری رو صادر میکنن

2740
خوب اصلا خوب نبوده بدترین ظلم ها رو کردن بچه ها و داماد باید کشته میشدن؟ حالا کشته شدن باید تبکه تی ...

وااا چ‌ ربطی داره 

من حرفم این نبود منم از آدم هایی ک اصلا فکر نمیکنن حرف میزنن میترسم خیلی .....

معلومه ک پدر مادرش کار وحشتناکی کردن ک هیچ اسمی نمیشه روش گذاشت حتی جنایت چون از جنایتم بدتره وحشتناک تره هیچ کس حق نداره حق حیات رو از نفس دیگه ای بگیره حتی اگه طرفش بدم باشه باز حق کشتنش هم نداره چ برسه مثله کردن انسان 😱

از اول نخوندید تز ندید

دوستمون گفت چرا گفتی پدر مادرشو اذیت کرده منم گفتم خواهرش امروز گفته روابطش با پدر مادرش بد بوده 

من کی گفتم ک پدر مادرش کار‌ خوبی کردن😐

لطفا برا خوب نشون دادن خودتون بقیه رو خراب نکنید

هیچکس با خراب کردن دیگران خوب ب نظر نمیرسه 


یه نوع بیماری وجود داره به نام سایکوبات یا روان ویرانگر....ضد اجتماع.....که ژنتیک و محیط عاملش هستن و ظاهرا درمونی نداره.....یعنی طرف اصلا قبول نمیکنه بیماره.........ظاهرا این آقای پدر چنین دردی داره......یه جا خوندم تو تهران شیوعش ۴۵درصده......لزوما همشون قاتل نمیشن اما بیشتر قاتلها از این تیپن

وقتی علایم بیماری رو خوندم....ترس تو دلم افتاده.....پدرم مصداق بارزشه.......فقط شانسمون اینه که مادرم سلطه پذیر نبوده....همدستی نکرده باهاش.......برادر مظلومی داشتم که بابام فوق العاده اذیتش میکرد....بماند....فقط اینشو میگم.........دقیقا از مادرم خواست که باهاش همکاری کنه که پسر رو بقتل برسونن.....گفت گرز بردار تو راه پله بالا بایست....منم از پایین با گرز میام......بکشیمش....دقیقا جلوی روم گفت.......که مامانم باهاش دعواکرد که به چه جرمی....گناهش چیه که تو دوسش نداری...و....نهایتا نفرینش کرد....برادرم فوت شد و راحت شد.........من اصلا ریز نشدم که اون حرف پدرم ممکنه واقعا از ته دلش بوده....فک میکردم خواسته بترسونه...........یه بارم برادرم گفت تو باغ بودیم....سایشو دیدم که بیل پرت میکرد سمتم....جاخالی دادم.....باز من فک کردم....بگو مگو کردن لابد...خواسته بترسوندش.....

سالها از داشتن دشمن خونگی به نام پدرم رنج میبردیم

بیرحم ...سنگدل....بدون حس همدردی.....گداصفت پولدار....بد زبان.....فوق العاده شکاک....دارای توهم گروه کشی و توطعه علیهش.....دروغگو.....پشت سر همسر و فرزندانش بدگویی میکرد......از موفقیتمون عذاب میکشید.....اعتماد به نفسمونو داغون میکرد......همش میخواد مچ بگیره.....زیر آب زن......فقط خودشو قبول داره....توهم داره که مدام بهش بی احترامی میشه خداشاهده مثل برده به ارباب احترام گذاشته میشه.....

دوبهم زن......دورو.....منافق......بد دهن.....ولی خوب زیر زبون میکشه......از سرتاپامون ایراد میگیره.....همه آدما ازما بهترن.....دنبال نقطه ضعفمونه.....فک میکنه تو حموم چیکار میکنیم....تو دستشویی چی؟....هرکی زنگ بزنه به گوشیمون باید رو بلندگو باشه....یا جلو رو خودش حرف بزنیم........نمیشه بریم دومتر اون ورتر......هیچ وقت دوستی نداریم....چون تا پیدا کنیم....میره جلوش خرابمون میکنه...ثابت میکنه خودش خوبه ما از رفیقمون سواستفاده میکنیم.........یه همکارم مجرد بود بچه شمال....تعطیلات آخرهفته ای گفت فلانی میام منزلتون چندروز میمونم....نشد بگم نیا.....پدرم ۳روز از رو تخم بلند نشد و یک ثانیه نرفت بیرون......فقط ذل میزد تو چشم بنده خدا....بهشم نگاه میکردم کوتاه نمیومد.....بچه بودم....به سینه هام که تازه دراومده بود نگاه میکرد....حتی کلاس سوم یه بار زیر شلوارمو تو خواب چک کرد....خودمو به خواب زده بودم....روم نشد چشم باز کنم.....همیشه به هرلباسی که پوشیدم گیر داد و دلیلش معلوم بود.....کم کم بدون هیچ گناهی ازم متنفر شد........باورتون نمیشه...میومد مدرسه پیش مدیرو معاون و معلما بدگوییمو میکرد......تا تو خونه حرفمون میشد میومد درسمو بپرسه....ساعتهای آخر اگه بیکاری داشتیم خود مدیر اجازه میداد بریم خونه.....یک هفته درمیون بود.....منکه میرفتم خونه انگار رفتم گناه کاری......انقدم احمق بودم که عجله داشتم برگردم پیش مامانم و اقلا تو حیاط مدرسه صبر نمیکردم

انقد درگوش داییم خونده بود که شده بود بپای من....از مدرسه بیرون میومدم....میدیدم یه گوشه کمین زده..‌‌...

حتی بخاطر این فشارها یک سال ترک تحصیل کردمو خونه موندم...بداز بدتر شد

سال بعد فوری دانشگاه قبول شدم....همش به مامانم میگفت الان استادها مشغولن.......

جرات نداشتم بگم استاد مرد داریم یا همکلاس پسر


تابستونی کلاس کامپیوتر میرفتم با خرجیای جمع شده مامانم.......میگفت شاید میره.....ده خانه.....مامانم میگفت بیا زنگ بزن.....میگفت خب میدنش دست یه زن که بگه کلاس کامپیوتره......چه دردی میکشیدم.......دیگه نرفتم


باورتون نمیشه.....بعداز ۱۴سال سابقه....رفته بود ادارمون که پرتم کنن بیرون.....تعقیبم میکرد تا مدرسمو یادبگیره....جلو همه خرابم کنه.


از شانسم یه طلاقم تو تقدیرم بود....

بعداز چند سال به شوهر سابقم زنگ میزد شاید اون بگه من ولگردی چیزی بودم.....خدا خیرش بده که بهونه نداد دستش


هرجا میرم تعقیب میشم....یا فک میکنه پی شرارت میرم

اجازه رشد نمیده.....مانع نفس کشیدنمونم هست

برای خواهر و برادرهامم همینجوریه....پسرا رو هم تعقیب میکنه و تهمت میزنه

سنگو به صدا در میاره

تو محل ما اصلا بیرون نمیریم....میشنویم کلی ازمون بدگویی کرده همه جا

میگه پیاده بیرون نرید...اتوبوس شلوغه...آژانسم فاسده...ماشین خودتونم مکانه🤦‍♀️

اخبار گوش بدیم بده فیلم فاسده...موبایل کثیفه...ماهام اهلشیم


به مامانمو پسراش.....ما و برادرامون.....برادرامون باهم.....مظنونه که فسادی در بین نباشه

روحمونو کشته

تو این مملکت هم امکان مالی و اجتماعی برای جدا زندگی کردن ما وجود نداره

خدا میدونه چند شب تا صبح نخوابیدمو کشیک دادم یکیمو نو نکشه


به قصد کشت کتک میزنه خدا میدونه بیگناه


فقط شانس آوردیم مامانمون تحت سلطه و تابعش نیست


شانس آوردیم دوسه تا از برادرای مامانم براش مانع هستن....اگه نه ممکن بود خودشم میکشت


الان هفتاد سالشه....همچنان سرحال.....و ما مرده های متحرکیم.....که الان فهمیدم....ممکنه یک روز دیگه یا ده سال دیگه....سلاخیمونم بکنه......

البته دوسه سال اخیر براش دعا میگیریم....شاید ۵۰درصد بهتر شده .....تا مهلتش سرمیاد باز روزگارمون سیاهه.....



خیلی چیزا هست که بگم.....دیگه زیادی طولانی میشه....


فقط میگم....مرحوم آزیتا رو درک میکنم.....مرحوم بابکو درک میکنم......و اون مادرو که انقد نابودش کرده تا به میل خودش یه شخصیت تابع و منفعل ازش بسازه رو درک میکنم.....و دلهره دارم.....

گفتن بابک احوال خواهرشو نمیگرفت........منو خواهربرادرام میفهمیم چطور میشه نپرسید.....

گفته آزارم میداده بابک.....منو خواهربرادرام میفهمیم که اون پیر...چطور بلده نقش قربانی بازی کنه و با دروغ دروغاشو بپوشونه

اون پیر مرد میگه پشیمون نیستم....ما میفهمیم که قلب یخ زده و سیاه یعنی چی

خواهر کوچیکه گفته آبرومونو نبرید.....ما میفهمیم بخاطر پدر بی آبرو شدن چه حالی داره


خواهره لابد راست گفته که بابک احترامشونو نداشته.....فک کنید اونا که ده سال قبل قتل کردنو عین خیالشونم نبوده....خیلی رفتار سالم و درستی داشتن تو خونه؟....اون یه بیماره که روان اطرافیان نزدیکشو ویران میکنه....سنگم به صدا میاد

جلو مردمم جوری هستن که ملت حتی اونارو مهربون و قاضی و عادل و فهمیده میدونن


پدر منم کتاب زیاد میخونه.....نتیجه همه کتابها هم به نظرش تایید اصول خودشه و اثبات فساد ما


سالی چند بار متن فارسی قرآنو فقط ختم میکنه....نتیجش اثبات رفتارای خودش و بی قید بودن ماست


هرجور خودش بخواد از تفسیر قرآن و حدیث برداشت میکنه.....خودش خوبه و ما گناهکار


نماز هم میخونه......جلو مردمم حاجی......ولی دوست همسازه یا فامیلیم که بهش نزدیک بشن....متوجه مزخرف بودن اصولش میشن


انقد درگوش داییم خونده بود که شده بود بپای من....از مدرسه بیرون میومدم....میدیدم یه گوشه کمین زده..‌ ...

عزیزم چقدر ناراحت شدم برید با مادرتون ی جا بگیرید زندگی کنید پدرتون برای خودش تنها زندگی کنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687