ما ۹ ماه کاتیم
من کات کردم از ترس خانواده
طرفم چند بار خواستگاریمم اومد
منتهی خانواده مخالف بودن
حالا مادرم خواب نما شده
نمیدونم مادرم خواب نما شده چی شده
میگه زنگ بزن از پسره عذرخواهی کن
منم یک ماه پیش بهش پیام دادم چون
مادرم گفت ازش عذرخواهی کن
درسته دوست داشتم ارتباط بگیرم ولی خب انگار دیگه هیچ حسی نداشتم
وقتی زنگ زدم فهمیدم با کلی ناز و نوز که برام اومد
دوسم داره
بهش گفتم قول میدم کم مزاحم شم و فقط از دور ببینمت
این اقا فقط در صورتی گفت حاضر منو ببینه که مادرمم باشه
چون همکار سابقم بود گفتم بیام محل کار سابقم
گفت حق نداری بیای
گفتم محل کار قدیمیمه گفت بیا ولی پیش من حق نداری بیای، از دوستام امار گرفتم مجرده
و شرکت قبلیمونم دیگه زیاد دختر نداره ، اکثرا رفتن
میخوام یک روز برم بگم بیا پایین
اگه اومد که هیچی اگه که نه که دیگه برا همیشه
فراموشش میکنم
فقط موندم چه جوری بگم که بیاد حرفمو گوش بده
خیلی ازش دلگیرم
درسته من جا زدم اما عشق اونم همچین حقیقی نبود😞
راه حل لطفا
من به درجه ای از بی حسی رسیدم
ولی بعضی وقتا بهش فکر میکنم
قلبم اتیش میگیره که چرا باکسی که دوسم داشت اینجوری کردم