امروز صبح دخترم رفت تو کوچه که از مغازه ی کناری واسه خودش شیر طالبی بخره...
من چون حالم خوب نیست همراش نرفتم.
بعد از چند دقیقه اومد دیدم نفس نفس می زنه گفتم چیشدی میگه یه دختره و پسره تو مغازه بودن لب همدیگرو گاز میزدن،😐(ظاهرا ک داشتن...) من دیگه سوال نپرسیدم ازش ب شوهرم گفتم برو براش شیر بخر دیگ وقتی رفت گفت کر کره ی مغازه پایین بوده صدای اه دختره میومد اینقدر حرصم گرفت عصبی شدم واقعا مردم اینقدر تشنه رابطه هستن ک تو مغازه می خوان...😂😂