2737
2739
عنوان

اشتباهاتی که تو دوران عقد و نامزدی داشتین و پشیمونید؟

| مشاهده متن کامل بحث + 22432 بازدید | 370 پست
وای دقیقا منم همین طوری شده بودم یه هفته نرفتم شوهرم گفت سراغتو بابام خیلی میگیره...میگه دلمون براش ...

نه آخه میدونی من اگه این سه هفته کامل نمیدیدمشون ک الان بیچاره بودم کلی دعوا داشتم ک چرا نرفتم ، من جمعه ی هفته اول ک نرفتمو پیچوندم کلا

جمعه ی هفته ی دوم اونا اومدن خونه  خواهر شوهرم ک نزدیک ماست، بعد ساعت 7 شب خواهر شوهرم زنگ زده افطار بیاید اینجا ، منم ب شوهرم گفتم ک من نمیرم چون مامانم نبود و مجبور بودم سحری اینا درست کنم ( بهونه بود برا شوهرم دلم نمی خواست برم) این آخر هفته حالا قصد دارم برا عید برم خونشون

ولی میدونی راستش زنگ هم نزدم چون دلم ازشون شکسته و ناراحتم ، نمیدونم اصلا دلم نمیاد زنگ بزنم و میدونم کارم اشتباهه اما دلم راضی نمیشه

مثلا من آدمی نیستم ک به کادو و جهاز برون و نمیدونم شب یلدا این چیزا فکر کنم. وسایل خونه  رو ک خ ...

ای خواهر.من مادرشوهرم یه تاب برام خرید یواشکی بهم داد.انقدر کوچیک بود ک امسال به بچه خواهرم ک ده سالشه دادمش.منم خودم درشت نیستم اما معلوم بود رفته بیخودترین چیز رو گرفته پول نده.شوهر من خونه خریدیم با هم نداشت توقعی هم خانوادم ازش نداشتن.هر جا میشینند مادرشوهرم پز خونه پسرش رو میده ک با وام پدرم و طلاهام و کار هر دومون و پس اندازش خریدیم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ببین اصلا اصلا جایی کار سنگین نکن قدر جونت رو بدون من یادمه عقد کرده بودم همه ی فرشهای مادر شوهرم رو ...

منم سالی ک عقد بودم مادر شوهرم چقد ازم کارکشید مثلا نامزد بودم خونه خودمون هیچکار نمیکردم میومدم یروز کابینتا یه روز شامپو فرش همه کاراشو انداخت گردنم چقذ ساده بودم با خوش رویی انجام میدادم

یه عمری مامانم بهم گفت 

مامان جان اگر ناراحت شدی گله نکن دعوا نکن هیچی نگو فقط فاصله بگیر همیشه میگه تو نمی تونی ساکت باشی یاد بگیر حرف نزن فقط گوش بده یعنی باید حرفهایش رو با طلا نوشت شما هم یاد بگیرید اگر میخوای حاشیه نداشته باشی فقط سکوت باید سکوت کنی حتی اگر سوال کردن با سیاست جواب بدی

2728
منم سالی ک عقد بودم مادر شوهرم چقد ازم کارکشید مثلا نامزد بودم خونه خودمون هیچکار نمیکردم میومدم یرو ...

وای منم برای مادرم هیچ وقت کار نکردم ولی برای مادرشوهر خیلی خیلی زیاد باور کن هیچ کس اندازه من کار نکرد و بی عزت نبود

وای دقیقا منم همین طوری شده بودم یه هفته نرفتم شوهرم گفت سراغتو بابام خیلی میگیره...میگه دلمون براش ...

راستی یه جمعه ی دیگه هم خواهر شوهرم ،پسرش بیمارستان بستری شده بود ما رفتیم ملاقات همونجا مامانشو دیدم ، دیگه خونشون نرفتیم 

نمیدونم ما خانواده پسر نبودیم یا بلد نبودیم یا گیر یه سری ظالم افتادیم.ما جهاز و عروسی و خونه هم گرفتیم.زن داداشم با دیپلم و صورت داغون اومد با فوق لیسانس و شش تا عمل جراحی و چند تا تور خارجی با منت طلاق گرفت.

به قول خواهرم زن داداش گرفتیم کوبیدیم ساختیم تحویل بقیه دادیمش.خخخخ

2740
ببین اصلا اصلا جایی کار سنگین نکن قدر جونت رو بدون من یادمه عقد کرده بودم همه ی فرشهای مادر شوهرم رو ...

من زود فهمیدم .من تو خانواده همسرم غریبم .بقیه عروس ها دامادها باهم وبا مادرشو وپدرشوهرم نسبت دارن .من جاری بزرگم چیزی طول نکشید برادر همسرم ازدواج کرد وقتی رفتارشونو با اون دیدم من ۱۸۰درجه تغییر کردم.من کوزت بودم و اون خانم خونه .مادرشوهرم کار نکرده اونو میومد تو سر من میزد .من گفتم بذار اون براش کار کنه نه من 

❤️
درود  شاید این اتفاق از نظر دیگران یک اشتباه نباشه اما عرض می کنم بلکه مفید باشه. ابتدا از حض ...

سلام جناب...اتفاقا خیلی خوشحال شدم که تو تاپیک بنده شرکت کردین...و ممنون از این داستان خوب و آموزنده تون واقعا لذت بردم و درس بزرگی گرفتم.‌‌..تاپیک هاتون رو قبلا مطالعه کرده بودم و فوق العاده خوشم اومو موفق باشین

من زود فهمیدم .من تو خانواده همسرم غریبم .بقیه عروس ها دامادها باهم وبا مادرشو وپدرشوهرم نسبت دارن . ...

من عروس اولم وقتی عروس چهارمی اومد فهمیدم واای  سالها اشتباه کردم جاری کوچیکم ملکه وار می اومد تا ساعت یک ظهر می خوبه ساعت دو از اتاق می اومد بیرون و سفره پهن میشد و نهایت ظرف بشوره فقط همین کار رو میکنه خیلی آرومه و اگر مشکلی پیش بیاد سریع مادرش زنگ میزنه که چرا فلان کار رو نکردید از همون اول خرید گرونو همه چی درجه یک بود و الان هم هست من فهمیدم ارج داشتن به زیاد کار کردن نیست فقط باید آروم باشی بحث نکنی کم حرف بزنی کم رفت و آمد کنی من تازه فهمیدم یعنی دلم میخواد یکی بشینه باهاش درد دل کنم گاهی خیلی دلم می گیره

نا گفته نمونه من یه سری مادرشوهرم کل طایفه اش جمع بودن من رو تو گوه کرد در اورد منم دهنم رو باز کردم از بدی هاش گفتم.گفتم دخترت شاهی میکنه من کلفتی و...

اخرش شوهرم من رو کشید کنار گفت چرا پیش زن ها اینجوری گفتی.گفتم خودت ک از دور میشنیدی چطوری شروع کرد.سریع تا شوهرم رو تنها دید رفت چغولیم رو کرد و شوهرمم ک ابرو براش نمونده بود به مادرش اولین بار توپید ک چرا بد میگی.زن من کار خونه و بیرون میکنه همش در خدمتتون بوده سنگ دختر و دامادت رو به سینه میزنی.با اشک و اه و واسطه بقیه شر خوابید.

به نظر من یکی از اشتباهات،توی یک ساختمان زندگی کردن باخانواده همسره.حالا چه مرد چه زن،فرقی نمیکنه.به وفور دور وبرم دیدم زوجهایی که هم خودشون خوب بودن هم خانواده ی همسرشون ولی به مرور مسائلی پیش اومد که هر روز زندگیشون پر از بحث وتنش شد.قانون زندگیه آدمها باهم فرق میکنه..حالا اگه امکانشو دارین حتمآ خونه مستقل بگیرین،اگر نه که مجبورید بسازین

پندی برای یک عمر:*نگذار مردم درباره ات زیاد بدانند*
۲۰ ساله دارم میسوزم ومیسازم


عزیز من 😢

حتما بچه داری ؟ تو این ۲۰ سال بهتر نشد ؟

یه روزی یه جایی بالاخره از این زندگی خودمو برمیدارم و میبرم ! درست از امروز دهم تیرماه ۱۴۰۰ با خودم قرار گذاشتم این زندگی تا ۸ سالگی دخترم به این شکل تحمل کنم اگز درست شد که خداروشکر اما اگر شوهرم تغییر نکرد میرم جوری که انگار هیچ وقت نبودم ! یعنی ۶ سال دیگه فرصت میدم به خودم و دخترم که بعدها ازم نپرسه چرا رفتی ؟ میخوام بزرگتر بشه و پدرش بشناسه و بفهمه چرا ادامه ندادم ! تو این ۶ سال زمان دارم برای آیندمون تلاش کنم دعام کنید بتونم تا سال آینده یه ماشین بخرم ( پراید مدل پایینم قبوله 😅)  اینجوری کمتر اذیت میشیم . انتخابمو کردم من فقط میخوام بهترین مادر دنیا باشم برای ارغوانم ان شاالله یه روزی با دیدن خوشبختی و موفقیتش تموم خستگی این سالها از تنم دربیاد و حاصل تموم صبوریهامو ببینم 😊     خیلی وقت بود بی هدف فقط روزهارو میگذروندم اما الان هدف دارم 😊                                 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز