بچه ها ما خونمون همبشه نسبتا آروم بود کلا خانواده آرومی بودیم بابام که خیلی آروم و مهربون بود هیچ وقت صداش تو خونه بالا نمیرفت و از گل نازکتر بهمون نمیگفت ولی مامانم سخت گیر تر بود و اگر نه میگفت دیگه حرفش یک کلام بود و البته ما هم خیلی حرف گوش کن بودیم برای همین بحث و دعوا نداشتیم هیچ وقت تو خونه بعد الان یه جورایی هممون حساسیم مثلا یه مدت یه همسایه بالاسرمون بود چند تا پسر داشتن دعواهای بد میکردن صدای دعوای اینا بلند میشد من و خواهرم تمام بدنمون از ترس میلرزید و دم گریه میشدیم یا بیرون یا سر کار دو نفر بحثشون بشه به منم مربوط نباشه من استرس شدید میگیرم و میترسم وقتی ازدواج کردم خانواده همسرم چهار تا پسرن بعد همیشه دور هم جمع میشدن با صدای بلند همشون حرف میزدن من استرس میگرفتم حس میکردم الان میخوان دعوا کنن خودشون میخندیدن میگفتن ما عادی داریم با هم حرف میزنیم یا بحث میکنیم الان خودم دو تا بچه دارم حس میکنم بزرگه مثل خودمه خیلی حساسه زود با یه لحن یکم تند یا یه صدای یکم بلند بهش برمیخوره یا گریه میفته دوست ندارم اینجوری باشه خصوصا که پسره