عزیزم منم تا تقریبا ۲۷ سالگی یکم تندخو بودم، هرکی هرچی میگفت جواب میدادم، وقتی کسی انتقادی ازم میکرد حس میکردم دشمنمه، وقتی به مشکلی برمیخوردم حس میکردم دنیام به اخر رسیده،،،دوست پسرم زیاد داشتم، خودم که بد بودم اونا هم که همچین نرمال نبودن، رابطه های خیلی پرتنشی داشتم
تا اینکه بطور جدی تری وارد کار شدم، خودم بزرگتر و عاقل تر شدم، و اینکه با همسرم دوست شدم، همسرم انقد اروم و منطقی بود من شرم داشتم ازینکه عصبی بازی دربیارم، اون اهل صحبت بود منم ازش تقلید کردم، سعی کردم بهر چیز گنگی که میرسم دربارش باهاش حرف بزنم،،،، تااااا امروز،،،
ما کلا درباره همه چیز حرف میزنیم، واز همه مهمتر حرفای همو خیلی جدی میگیریم و واسمون مهمه، حرف زدن خیلی خوبه، نه فقط با شوهر، همه جا، تو محیط کار، محیط دوست و فامیل،،، همه جا جوابه