بچه ها من میخوام یک داستان سر کاری بگم😉:
از مدل ترکی هاش😁: منو شوهرم خوردیم بهم کتاب هام از دستم افتاد همون موقع عاشقم شد . و بعدش دیدم شده مدیرم و منم عاشقش شدم و چون فکر کرد با یکی دیگ رل زدم رل زد😅و بعدش اون شب بهم گفت با فلانی چطوری ؟ منم گفتم هان؟ چی داری میگی! بعدشم ک دیگ خوشحال شد و بعدش فهمیدم حامله ام و هیچی دیگه موقع عروسی یک دختر ت شکمم بود بعدش طلاق گرفتیم و بعد تو پیری دوباره عاشق هم شدیم و با یک دختره ۱۸ ساله کخ داشتیم عروسی گرفتیم ( علت طلاق: یکی الکی گفته بود از شوهرت حامله ام)
اینم داستان های ترکی😁😂و سرکارتان گذاشتم واقعی نبود