هرکی میرف دسشویی میرفتم غز زیر در نگاش میکردم یا درو باز میکردم نگاش کنم اونام جیغ میکشیدن.یا با آبروی دخترای فامیل مثلا دخترخاله هام دخترعمه هام که ازم چندسال بزرگتربودن بازی میکردم و جلوی بقیه داد میزدم ک مثلا فرزانه گوز داده مهناز عن کرده😁😁🤣🤣
وااای🤣😂😂
منم فک میکردم حامله شدن با قرص اتفاق میفته
یه مدت همش به مامانم گیر داده بودم قرص حاملگی بخوررر حامله شو
چون با اینکه بچه بودم شنیده بودم یه چیزایی در مورد قرص میگن برا همین فک کرده بودم برا حامله شدنه نگو کا برا جلوگیری از حامله شدن بوده🤣
میرفتیم شمال میرفتم شنا کنم🤨 بچه زیر پنج سال همیشم اب من و میبرد هر سری غرق میشدم
با قاشق آب میخوردم از شیر یا چنگال 🤣🤣
میرفتم رو کابینت میشستم 🤣
از بالکن به ساختمون رو به رویی تخم مرغ پرت میکردم 🤣
تو خونه سعی میکردم اتیش روشن کنم مثلا پیک نیکم🤣
شیر سواری میکردم(هر کیو می‌دیدم میگفتم کولم کن)
میرفتم بالای مبل با صورت خودم و مینداختم پایین🤨💃و.....خیلی کارا
یه بارم رفته بودیم شمال (نور)یه جایی هست قورباغه داره
هی گیر دادم می‌خوام از بچگی عاشق حیوانات بودم
میپیچوندن من و منم گفتم الکی با داداشم که ازم یه سال کوچیکتره میرم لی لی بازی کنم دم در
خلاصه رفتم خودم و انداختم تو اون مرداب ماننده مثلا قورباغه شکار کنم :) داداشم صدا زد بابام اینا و نجاتم دادن🤨
از یه اسکولی جلوی خانوادش خواستگاری کردم ۶ سالم بود
با دوستام میرفتیم از سوپری محل نسیه سوسیس میخریدم توی کوچه پس کوچه ها آتیش روشن میکردیم کبابشون میکردیم میخوردیم😑زنگ خونه های مردمو میزدیم فرار میکردیم،مخفیانه و دور از چشم پدرمادرامون میرفتیم گدایی میکردیم😑
