من تو بچگی خیلی رو نمازم حساس بودم
سر وقت اگه نمیخوندم میمردم از عذاب وجدان
و مامانم همیشه قر و فر میومد جلوی اقوام که دخترم نماز خون هست
رسیدم دبیرستان
یه وقتایی فراموشم میشد
یا تنبلیم میشد اما ترک نماز نکرده بودم میخوندم بازم ولی کاهلی میکردم مامانم با اخم م تخم و خیلی غضبناک بهم میگفت تو تارک الصلاه هستی
در صورتی که تارک صلاه یعنی کسی که نمازشو ترک کرده
من فقط فراموشم میشد یا تنبلی میکردم یه روزایی به جای تشویق با فحش بهم میگفت تارک الصلاه
همین باعث شد نمازمو ارک کردم تا الان که ۳۱ سالمه
و الان ۱ ماهی هست باز نمازمو میخونم و فهمیدم چه آرامشی از خودم دریغ کرده بودم این سالها به خاطر تربیت غلط و بی سوادی والدین
حتی امروزم سر نماز زنگ زد مامانم
گفتم دارم نماز میخونم با یه حالت تمیخر بهم میگه ای وای نمازم میخونی خیلی ناراحت شدم بهش گفتم اگه تا الانم نخوندم بخاطر بی تدبیری تو بوده تو باعث بی نمازی من بودی